کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
میراندن
/mirāndan/
معنی
باعث مردن کسی شدن؛ کُشتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dampen, slay
-
جستوجوی دقیق
-
میراندن
لغتنامه دهخدا
میراندن . [ دَ ] (مص ) میرانیدن . سبب مرگ شدن . کشتن . ماتة. (یادداشت مؤلف ). گرفتن حیات . کشتن و به قتل رسانیدن . (آنندراج ) : پس آن که مردنی است میمیراند و آن دیگر را میگذارد تا وقت موعود دررسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).به خون ناحق ما را چرا بمی...
-
میراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹میرانیدن› [قدیمی] mirāndan باعث مردن کسی شدن؛ کُشتن.
-
واژههای مشابه
-
ماردن ،میراندن
لهجه و گویش تهرانی
متعدی مردن
-
جستوجو در متن
-
قبض روح کردن
لغتنامه دهخدا
قبض روح کردن . [ ق َ ض ِک َ دَ ] (مص مرکب ) جان ستدن . گرفتن جان . میراندن .
-
میرانیده
لغتنامه دهخدا
میرانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) مُتَوَفّی ̍.(یادداشت مؤلف ) رجوع به میراندن و میرانیدن شود.
-
جان ربایی
لغتنامه دهخدا
جان ربایی . [ رُ ] (حامص مرکب ) عمل جان ربا. جان گیری . جان گرفتن . کشتن . میراندن : هر روز جهان به جان رباییست انصاف ده این چه بیوفائیست .نظامی .
-
تطفئة
لغتنامه دهخدا
تطفئة. [ ت َ ف ِ ءَ ] (ع مص ) فرونشاندن آتش را. (ناظم الاطباء). میراندن و سرد کردن آتش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فرونشاندن چنانکه تشنگی را. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به اطفاء شود.
-
افاتة
لغتنامه دهخدا
افاتة. [ اِ ت َ ] (ع مص ) درگذاشتن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). درگذرانیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). درگذشتن . (ناظم الاطباء). درگذراندن از کسی . (از اقرب الموارد). || فوت گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میراندن . ...
-
نفس گسستن
لغتنامه دهخدا
نفس گسستن . [ ن َ ف َ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) نفس از کسی گسستن یا نفس کسی را گسستن ؛ نفس او را قطع کردن . به حیاتش پایان دادن . کشتن . میراندن : اگر شهریاری و گر زیردست چو از تو جهان این نفس را گسست . فردوسی . || نفس بریدن . مردن : طوطئی زآن طوطی...
-
خشک کردن
لغتنامه دهخدا
خشک کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رطوبت چیزی را گرفتن . از رطوبت انداختن . از آب انداختن . نم چیزی را درچیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || شیر را بند آوردن . بدون شیر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || منجمد کردن . سفت کردن . از نرمی انداختن . (یادداشت ...
-
میرانیدن
لغتنامه دهخدا
میرانیدن . [ دَ ] (مص ) میراندن . سبب مردن شدن و کشتن . (ناظم الاطباء). تمویت . توفی [ ت َ وَ ف فی ] . (منتهی الارب ). توفی اﷲ تعالی ؛ یعنی روح او را قبض کرد و میرانید خدای تعالی کسی را. (یادداشت مؤلف ). اصعاق . (المصادر زوزنی ). تمییت . (منتهی الار...
-
اماتة
لغتنامه دهخدا
اماتة. [ اِ ت َ ] (ع مص ) بمیرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). میرانیدن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (منتهی الارب ). میراندن و کشتن کسی را. (غیاث اللغات ). || فرزندمرده شدن . (منتهی الارب ). مردن بچه ٔ زن یا شتر ماده . مردن فرزندیا فرزندان کسی . (از ا...
-
جان گرفتن
لغتنامه دهخدا
جان گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زندگانی یافتن . (بهار عجم ). قوت یافتن پس از ضعف و بیماری . قوی شدن پس از ضعف : از الفش آب روان جان گرفت راه به سرچشمه ٔ حیوان گرفت . طاهر وحید (از آنندراج ).از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت دست خود بوسید هر کس...