کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانه خلقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عضاد
لغتنامه دهخدا
عضاد. [ ع ُ ] (ع ص ) غلام عضاد؛ کوتاه قامت میانه خلقت . || امراءة عضاد؛ به اضافه و نعت ، زن زشت و درشت بازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جسامت
لغتنامه دهخدا
جسامت . [ ج َ م َ ] (ع مص ) تناور شدن . (از اقرب الموارد). تناور گردیدن و کلان شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة مبتلة؛ زن جمیله و زن تمام خلقت میانه جسامت . (از منتهی الارب ).
-
مبتلة
لغتنامه دهخدا
مبتلة. [ م ُ ب َت ْ ت َ ل َ ] (ع ص ) امراءة مبتلة، زن جمیله ، گویا که جامه ٔ حسن بر بدنش بریده اند.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). این صفت برای مرد به کار نمی رود و این مبنی بر سماع است . (از اقرب الموارد). || زن تمام خلقت میانه جسام...
-
معتدل
لغتنامه دهخدا
معتدل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) راست و برابر. و رجوع به اعتدال شود. || میانه حال .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اندازه ٔ متوسط. میانه . بین دو حال در کم یا کیف : معتدل نیست آب و خاک تنت انده قد معتدل چه خوری . خاقانی .از کف و شمشیر تست م...
-
صدیع
لغتنامه دهخدا
صدیع. [ ص َ ] (ع اِ) شیر دوشیده ٔ سرد شده که پوست تنک مانند بر روی آن سرشیر بسته باشد. (از منتهی الارب ). اللبن الحلیب وضعته فبرد فعلته الدوایه . (قطر المحیط). || بز کوهی جوان . || مرد میانه خلقت . || جامه که زیر زره پوشند. || نیمه ٔ از هر چیز شکافته...
-
عفریة
لغتنامه دهخدا
عفریة. [ ع ِ ی َ ] (ع ص ) اسد عفریة؛ شیر درشت خلقت . (منتهی الارب ). شیر شدید و سخت . (از اقرب الموارد). || شیطان عفریة؛ دیو ستنبه . (منتهی الارب ). استنبه از آدمی و پری . (دهار). || مرد پلید کربز.(منتهی الارب ). داهیه ٔ بسیار دهاء. (از اقرب الموارد)...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...
-
جامعه
لغتنامه دهخدا
جامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کاتب است که میگوید کاتب این کتاب سلیمان پسر داود است که در اورشلیم سلطنت نمود. (کتاب جامعه 1...
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (ع اِ) آتش . (برهان قاطع) (دهار) (آنندراج ) (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). آتش . مؤنث است و گاهی مذکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوهری است لطیف نورانی سوزنده . (اقرب الموارد) (المنجد). آتش . آذر. ج ،انوار. نیران . نیرة. انوره...
-
تبت
لغتنامه دهخدا
تبت . [ ت ِب ْ ب ِ / ت ُب ْ ب َ / ت ُب ْ ب ِ / ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری بود بنزدیک خطا که از او نیز مشک خیزد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52). شهری است در حدود چین بغایت خوش هوا و مشک خوب از آنجا آورند و به این معنی بر وزن شدت [ ت ِب ْ ب َ ] و مدت [ ...
-
خارا
لغتنامه دهخدا
خارا. (اِ) سنگ سخت و صلب . (آنندراج ) (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع) (بهار عجم ) (مصطلحات ) (غیاث اللغة) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 357) : پس آنگه که خواهی تواش بشکنی چنان کن که بر سنگ خارا زنی . ابوشکور.آن کو زسنگ خارا آهن برون کش...
-
تاریخ اوستایی قدیم
لغتنامه دهخدا
تاریخ اوستایی قدیم . [ خ ِ اَ وِ یی ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آقای تقی زاده در گاه شماری آرند: اولین شکل گاه شماری که از آن (قمری کبیسه دار) در قوم اوستایی خبر داریم و اثرش باقی است «گاه شماری اوستایی قدیم » است که مربوط بفصول شمسی است و بظن قو...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...
-
ذوقار
لغتنامه دهخدا
ذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء کلها حول ذی قار. و باز گوید که آن نزدیک کوفه است . و صاحب عقد الفرید گوید: ابو عبید گفته اس...
-
صلیبی
لغتنامه دهخدا
صلیبی . [ ص َ ] (اِخ ) (جنگهای ...) نام جنگهائی که در قرن یازدهم میلادی بین مسلمانان و مسیحیان درگرفت و چون همه ٔ مسیحیان از ملت های مختلف در این جنگ شرکت داشتند، آنرا جنگ صلیبی می نامند. آلبرماله مورخ مشهور درباره ٔ این جنگ و علل و نتایج آن چنین می ...