کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکحول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکحول
/makhul/
معنی
سرمهکشیده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکحول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) سرمه کشیده .
-
مکحول
لغتنامه دهخدا
مکحول . [ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شامی . رجوع به ابوعبداﷲ مکحول شود.
-
مکحول
لغتنامه دهخدا
مکحول . [ م َ ] (اِخ ) نام مولای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مکحول
لغتنامه دهخدا
مکحول . [ م َ ] (ع ص ) سرمه سا. (غیاث ) (آنندراج ). سرمه کشیده . (ناظم الاطباء). سرمه کرده . به سرمه کرده . سرمه کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خمار در سر و دستش به خون هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول . سعدی .قرار برده ز من آن دو نرگس...
-
مکحول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] makhul سرمهکشیده.
-
جستوجو در متن
-
شهران
لغتنامه دهخدا
شهران . [ ش َ ] (اِخ ) ابن شاذل . از اجداد مکحول است . (یادداشت مؤلف ).
-
ابووزیع
لغتنامه دهخدا
ابووزیع. [ اَ بو وَ ] (اِخ ) محدث است . او از مکحول و از او معاویةبن صالح حمصی روایت کند.
-
ابووهب
لغتنامه دهخدا
ابووهب . [ اَبو وَ هََ ] (اِخ ) عبیداﷲبن العبید الکلاعی صاحب مکحول . محدث است .
-
ابوخالد
لغتنامه دهخدا
ابوخالد. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) زیادبن عبداﷲ الصائغ. از مکحول روایت کند.
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن مکحول . حمداﷲ مستوفی او را ازصحابه شمرده است . رجوع به تاریخ گزیده ص 231 شود.
-
ابوفروة
لغتنامه دهخدا
ابوفروة. [ اَ ف َ وَ ] (اِخ ) حاتم بن شفیعبن مرثدبن اخت یزیدبن مرثد. از مکحول روایت کند.
-
ابومعبد
لغتنامه دهخدا
ابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] (اِخ ) حفص بن غیلان . محدث است و از مکحول و سلیمان بن موسی روایت کند.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) مکحول بن ابی مسلم شهراب بن شادل بن سندبن سروان بن بردیک وجد او شادل از اهل هرات بوده و دختر یکی از پادشاهان کابل را بزنی کرده و شهراب آنگاه که زنش بار داشت بمرد و آن زن بکابل بازگشت و مکحول را بزاد و چون اوبه سن ب...
-
جبیر
لغتنامه دهخدا
جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نفیر از حضارمه ٔ شام . تابعی است . او از خالد و ابی الدرداء و عباده و از وی پسر او عبدالرحمن و مکحول و ربیعة القصیر روایت کنند. وی ثقه است . وفات او بسال 97 هَ . ق . اتفاق افتاد. رجوع به ماده ٔ قبل شود.