کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکانیزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکانیزه
/mekānize/
معنی
دارای دستگاههای ماشینی؛ ماشینیشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خودکار، ماشینی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکانیزه
واژگان مترادف و متضاد
خودکار، ماشینی
-
مکانیزه
فرهنگ فارسی معین
(مِ زِ) [ فر. ] 1 - (اِ.) ماشینی کردن ، استفاده از ماشین آلات صنعتی . 2 - (ص .) ویژگی کاری که به وسیلة ماشین انجام شود، ماشینی . (فره ).
-
مکانیزه
لغتنامه دهخدا
مکانیزه . [ م ِ زِ ](فرانسوی ، ص ) کاری با ماشین انجام یافته چنانکه زراعت مکانیزه . (از لاروس ).- مکانیزه کردن ؛ با ابزار و وسائل ماشینی کاری را انجام دادن .|| شبیه ماشین شده : ماشین انسانها را مکانیزه می کند. (از لاروس ).
-
مکانیزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: mécanisé] mekānize دارای دستگاههای ماشینی؛ ماشینیشده.
-
جستوجو در متن
-
mechanizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکانیزه می کند، مکانیزه کردن، ماشینی کردن، مکانیزه ساختن، موتوری کردن، با وسایل مکانیکی کار کردن
-
mechanalize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکانیزه کردن
-
mechanize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکانیزه کردن، ماشینی کردن، مکانیزه ساختن، موتوری کردن، با وسایل مکانیکی کار کردن
-
mechanizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکانیزاسیون، مکانیزه کردن، ماشینی کردن، مکانیزه ساختن، موتوری کردن، با وسایل مکانیکی کار کردن
-
mechanized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکانیزه شده، ماشینی، ماشینی شده
-
mechanised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مکانیزه شده، ماشینی، ماشینی شده
-
غرغن
لغتنامه دهخدا
غرغن . [ غ َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدون ، که در8هزارگزی جنوب داران و 6هزارگزی جنوب راه داران به آخوره قرار دارد. محل آن دامنه ٔ کوه و هوای آن سردسیر است و سکنه ٔ آن 1348 تن است که مسیحی ارمنی هستند.آب آن از رودخانه ٔ...
-
جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) jang ۱. زدوخورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور؛ نبرد؛ پیکار؛ رزم؛ کارزار؛ آورد.۲. [مجاز] کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود.۳. (بن مضارعِ جنگیدن) =جنگیدن〈 جنگ چته: جنگ پارتیزانی.〈 جنگ زرگری: [...
-
تاجیکستان
لغتنامه دهخدا
تاجیکستان . [ ک ِ ] (اِخ ) جمهوری شوروی درآسیا، کوچکترین بخش دولت اتحاد جماهیر شوروی سابق . دارای 1175000 سکنه (که آنان را تاجیک نامند). بین ازبکستان و افغانستان واقع است و پایتخت آن استالین آباد است و شهر لنین آباد در شمال غربی آن واقع است . تاجیکست...
-
غنا
لغتنامه دهخدا
غنا. [ غ َ ] (اِخ ) غانا. سابقاً به نام ساحل طلا معروف بود. از کشورهای مشترک المنافع و جمهوری است . در مغرب آفریکا در کنارخلیج گینه قرار دارد. مساحت آن 323925 گز مربع است و سکنه ٔ آن 4118500 تن هستند. پایتخت آن آکرا و محصول مهم آن کاکائو است . در «اط...