کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
locus 2
مکانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بقایای باستانشناختی، مانند نهشتهها و سازهها، که در کاوش بهطور مجزا ثبت و شمارهگذاری میشوند
-
واژههای مشابه
-
مکانة
لغتنامه دهخدا
مکانة. [ م َ ن َ ] (ع اِ) (از «ک ون ») جایگاه . مکان . ج ، مکانات . (مهذب الاسماء). جایگاه . مکان . (منتهی الارب ). مکان و جای و جایگاه . (ناظم الاطباء). موضع. (اقرب الموارد). || پایگاه و منزلت .(منتهی الارب ). منزلت . (اقرب الموارد). || نیت و آهنگ و...
-
مکانة
لغتنامه دهخدا
مکانة. [ م َ ن َ ] (ع مص ) (از «م ک ن ») مرتبه یافتن نزدیک امیر و برپای ماندن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بزرگ شدن نزد سلطان و رفعت یافتن و دارای منزلت گشتن . (از اقرب الموارد). || (اِ) مرتبه و وقار نزد پادشاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
مَکَانَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
مکان او- جای او- محل او
-
واژههای همآوا
-
مَکَانَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
مکان او- جای او- محل او
-
جستوجو در متن
-
مکانت
فرهنگ فارسی معین
(مَ نَ) [ ع . مکانة ] (اِ.) پایگاه ، مرتبه .
-
رالان
لغتنامه دهخدا
رالان . (اِخ ) نام کوهی است که در باره ٔ آن گفته اند: أو مااقام مکانه رالان . (از معجم البلدان ج 3).
-
مکانات
لغتنامه دهخدا
مکانات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مکانة. (مهذب الاسماء). || مکانتها و جایگاهها و منزلتها. (ناظم الاطباء).
-
زیال
لغتنامه دهخدا
زیال . (ع مص ) (از «زی ل ») همدیگر جدا شدن . مزایلة مثله . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زایَل َ مزایلةً و زیالاً. رجوع به مزایلة شود. (ناظم الاطباء). || زاله عن مکانه زیلاً و زیالاً. رجوع به زیل شود. (ناظم الاطباء).
-
زامک
لغتنامه دهخدا
زامک . [ م ِ ] (ع ص ) اصمعی گوید: الزامک المجهود الذی یزمک فی مکانه فلایبرح و ثعلب گوید: زامک غیر از مجهود است . (کنز الحفاظ فی تهذیب الالفاظ تألیف ابن سکیت چ ابلویس ص 118).
-
مهارج
لغتنامه دهخدا
مهارج . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مهرجان : یزهی بجلال مکانه الرتب و المعارج و یزین بکرم وجهه الاعیاد و المهارج . (احمدبن ابراهیم ادیبی خوارزمی ).
-
اصعرار
لغتنامه دهخدا
اصعرار. [ اِ ع ِرْ را ] (ع مص ) گرد گردیدن از درد و ترنجیدن . و ضربه فاصعرر؛ ای استدار من الوجع مکانه و تقبض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصعنرار. و رجوع به اصعنرار شود.