کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مُّقْتَدِرٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مُّقْتَدِرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قادر و توانا با قدرت عظیم (کلمه مقتدر نيز معنیش نزدیک به کلمه قدير است و به همين معنا است چيزي که هست در غير خداي تعالي هم استعمال ميشود ، و در غير خدا معنايش متکلف و مکتسب قدرت است ، يعني کسي که براي به دست آوردن قدرت خود را به زحمت مياندازد ، و خود...
-
واژههای مشابه
-
مقتدر
واژگان مترادف و متضاد
بااقتدار، توانا، زورمند، قادر، قدرتمند، قدر، نیرومند ≠ ناتوان
-
مقتدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) قادر، توانا.
-
مقتدر
لغتنامه دهخدا
مقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (اِخ ) از نامهای خداست . (از ذیل اقرب الموارد). نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مقتدر
لغتنامه دهخدا
مقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) توانا. (مهذب الاسماء) (دهار). قادر و توانا. (ناظم الاطباء) : و کان اﷲ علی کل شی ٔ مقتدراً. (قرآن 45/18). || دیگ پز. (آنندراج ). پزنده ٔ در دیگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || میانه از هر چیزی . (من...
-
مقتدر
لغتنامه دهخدا
مقتدر. [ م ُ ت َ دِ ](اِخ ) عباسی . رجوع به جعفربن احمدبن طلحه ... شود.
-
مقتدر
لغتنامه دهخدا
مقتدر.[ م ُ ت َ دِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سلیمان سیف الدوله در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 128 شود.
-
مقتدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqtader دارای قدرت؛ توانا.
-
مقتدر
دیکشنری فارسی به عربی
قوي , موثوق , هائل
-
واژههای همآوا
-
مقتدر
واژگان مترادف و متضاد
بااقتدار، توانا، زورمند، قادر، قدرتمند، قدر، نیرومند ≠ ناتوان
-
مقتدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) قادر، توانا.
-
مقتدر
لغتنامه دهخدا
مقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (اِخ ) از نامهای خداست . (از ذیل اقرب الموارد). نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مقتدر
لغتنامه دهخدا
مقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) توانا. (مهذب الاسماء) (دهار). قادر و توانا. (ناظم الاطباء) : و کان اﷲ علی کل شی ٔ مقتدراً. (قرآن 45/18). || دیگ پز. (آنندراج ). پزنده ٔ در دیگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || میانه از هر چیزی . (من...