مقتدر. [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) توانا. (مهذب الاسماء) (دهار). قادر و توانا. (ناظم الاطباء) : و کان اﷲ علی کل شی ٔ مقتدراً. (قرآن 45/18). || دیگ پز. (آنندراج ). پزنده ٔ در دیگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || میانه از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وسط و میانه از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رجل مقتدرالطول ؛ مرد میانه بالا. (از اقرب الموارد). || پُر. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.