کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَلى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مَلى
لهجه و گویش بختیاری
ma:li نام بوته گیاه شیرینبیان (از برگ آن در رنگرزى و از ریشه آن در پزشکى استفاده مىشود).
-
واژههای مشابه
-
national
ملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] آنچه مربوط به ملت است
-
ملی
واژگان مترادف و متضاد
۱. مربوط به ملت، عمومی ۲. ملتگرا، ملتخواه ۳. مردمی ≠ دولتی ۴. خصوصی، غیردولتی ≠ دولتی
-
ملی
فرهنگ واژههای سره
میهنی، مردمی، مردمانه
-
ملی
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ یّ) [ ع . ] (ص .) توانگر، توانا.
-
ملی
فرهنگ فارسی معین
(مِ لّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - آن چه مربوط به ملت و قوم باشد. 2 - طرفدار ملت ، هوادار ملت .
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی ٔ. [ م َ ] (ع ص ) توانگر. (مهذب الاسماء) (غیاث ). توانگر و مالدار یا مالدار نیکومعامله . ج ، مِلاء، مُلَآء،اَملِئاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توانگر مالدار مقتدر یا خوش معامله . و مَلی ّ نیز گویندو در اکثر روایات همین صورت مسموع ...
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی . [ ] (اِخ ) چهارشهر است [ در هندوستان ] بر کران دریا و هر چهار شهر را ملی خوانند و پادشایی بلهرای است و از آنجا دارنیزه و پلپل خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 66).
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی . [ م َ ] (ع ص ) مخفف مَلی ٔ. توانگر. بادستگاه . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر). قادر. مالدار. باتمکن : چون که نباشی به کار ایزد حق همچو به کار فلان ولی و ملی . ناصرخسرو (دیوان ص 444).بوعلی از اشرف و اشرف ز تو نازد به حشرپیش مختار و علی ...
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی . [ م َ لی ی ] (ع اِ) ساعت دراز از روز. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ساعت دراز از روز و گویند: مضی ملی من النهار؛ ای ساعة طویلة. (ناظم الاطباء). || یک چندی از روزگار. (دهار). یک چندی . (ترجمان القرآن ). هنگام . (مهذب الاسماء). پاره ای از روزگ...
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی . [ م ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 412 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی . [ م ِل ْ لی ] (ص نسبی ) منسوب به ملت و آنچه که در ید و اختیار ملت است و گاهی توسعاً در زبان فارسی دولتی را نیز به سبب وابستگی دولت به ملت ، ملی گویند. از این روی این کلمه در همه جا معادل ناسیونال به کار نمی رود.در ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری ل...
-
ملی
لغتنامه دهخدا
ملی . [ م ُل ْ لا] (ع ص ) کوماج پخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ملی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ملیء] [قدیمی] mali ۱. توانگر.۲. توانا.