کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مورق
معنی
شخص بيخواب
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مورق
لغتنامه دهخدا
مورق . [ رِ ] (ع ص ) درخت برگ برآورده . (ناظم الاطباء). رجوع به ایراق شود. || مرد بسیارمال و بسیاردرم : رجل مورق . || شکاری بازگردنده بی صید. || غازی بازگردنده بی غنیمت . || جوینده ٔ بازگردنده بی نیل مقصود. (از منتهی الارب ).
-
مورق
لغتنامه دهخدا
مورق . [ م ُ وَرْ رِ ] (اِخ ) ابن مشمرخ عجلی ، مکنی به ابوالمعتمر تابعی است . (از منتهی الارب ). وی از محدثان و اخیار بود و سخنان نغز و کلمات قصار از او مانده ، و از آن جمله است : در هنگام خشم سخنی نگفتم تادر حال رضا از آن پشیمان نشوم . مورق از ابی ذ...
-
مورق
دیکشنری عربی به فارسی
شخص بيخواب
-
واژههای مشابه
-
مؤرق
لغتنامه دهخدا
مؤرق . [ م ُ ءَرْ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأریق .بیدارداشته شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازداشته شده از خواب و بیدار نگاهداشته شده . (ناظم الاطباء).
-
مؤرق
لغتنامه دهخدا
مؤرق . [ م ُ ءَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریق . مُؤْرِق . بیداردارنده کسی را. بیدارنگاهدارنده و بازدارنده از خواب . (ناظم الاطباء).
-
مؤرق
لغتنامه دهخدا
مؤرق . [ م ُءْ رِ ] (ع ص ) مُؤَرِّق . بیداردارنده کسی را. (آنندراج ). بیدار نگاهدارنده و بازدارنده از خواب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُؤَرِّق شود.
-
جستوجو در متن
-
شخص بیخواب
دیکشنری فارسی به عربی
مورق
-
ابوالمعتمر
لغتنامه دهخدا
ابوالمعتمر. [ اَ بُل ْ م ُ ت َ م ِ ] (اِخ ) مورق . رجوع به مورق بن المشمرخ العجلی شود.
-
ابوعثمان
لغتنامه دهخدا
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) مورق العجلی . از روات حدیث است .
-
ورقه کردن
لغتنامه دهخدا
ورقه کردن . [ وَ رَ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )ورقه ورقه ساختن . مورق ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) مولی خزیمة یا جذیمة. او از مورق و از او سلام بن مسکین روایت کند.
-
ابومکشوح
لغتنامه دهخدا
ابومکشوح . [ اَ م َ ] (اِخ ) یزیدبن سلمةبن سمرة معروف به ابن الطثریه ملقب به مورق . رجوع به ابن طثریه شود.
-
طشتون
لغتنامه دهخدا
طشتون . [ طُ ] (معرب ، اِ) عمل طشتون در اسپانیایی بمعنی آماده کردن وسیله ٔ «تستن » یا کباب کردن است اما این کلمه دارای معانی دیگری نیز هست . ویکتور معتقد است که ترکیب پان تستن مرادف هجلدر است و بر نوعی نان شیرینی مورق اطلاق میشود، نوعی شیرینی سبک و ن...