مورق . [ م ُ وَرْ رِ ] (اِخ ) ابن مشمرخ عجلی ، مکنی به ابوالمعتمر تابعی است . (از منتهی الارب ). وی از محدثان و اخیار بود و سخنان نغز و کلمات قصار از او مانده ، و از آن جمله است : در هنگام خشم سخنی نگفتم تادر حال رضا از آن پشیمان نشوم . مورق از ابی ذر و سلمان و جز آنها روایت داشت و در هنگام ولایت عمربن هبیره بر عراق درگذشت . (از صفةالصفوة ج 3 صص 173 - 175).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.