کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورسارج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مورسارج
لغتنامه دهخدا
مورسارج . [ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب مورسرک . رأس النملة. (یادداشت مؤلف ). آفتی که در چشم پدید آید: نتوی عنبیه چهار نوع است و سبب هر چهار جراحت عنبیه باشد به سبب قرحه یا سببی از اسباب بادیه . و این نتو رانام عام مورسارج است لیکن نزدیک اهل صنعت ه...
-
جستوجو در متن
-
مور
لغتنامه دهخدا
مور. (اِ) مخفف مورسارج . رأس النملة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مورسارج شود.
-
مورسرک
لغتنامه دهخدا
مورسرک . [ س َ رَ ] (اِ مرکب ) مورسره . مورسرج . مورسارج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مورسارج و مورسرج شود.
-
مورسرج
لغتنامه دهخدا
مورسرج . [ س َ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) مورسارج . مورسرک . معرب مورسره و آن خروج طبقه ٔ عنبیه است و آن ابتدا به قدر سر مور باشد. (آنندراج ) (غیاث ). معرب مورسرک . مورسارج . مورسره . خروج طبقه ٔ عنبیه است آن گاه که به اندازه ٔ سر موری قرنیه بشکافد به قر...