مورسارج . [ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب مورسرک . رأس النملة. (یادداشت مؤلف ). آفتی که در چشم پدید آید: نتوی عنبیه چهار نوع است و سبب هر چهار جراحت عنبیه باشد به سبب قرحه یا سببی از اسباب بادیه . و این نتو رانام عام مورسارج است لیکن نزدیک اهل صنعت هر نوعی را نامی است خاصه . اما نوع نخستین چنان باشد که طبقه ٔقرنیه را آفتی رسد و بشکافد و عنبیه از آن شکاف برآید و مقدار برآمدن او نزدیک باشد همچون سر مورچه ، و بدین سبب او را رأس النمله گویند. و هرگاه که نگاه کند پندارد که بثره است و فرق میان بثره و رأس النمله آن است که تأمل کند تا لون چشم اکحل است ، اگر ازرق ، گر اشهل است و نیز تأمل کند تا سیاهی چشم کوژ گشته است و گردی او از نهاد خود بگردیده است یا کوچکتر شده است گرنه اگر کوچکتر شده است و شکل گردی او از نهاد خود بگردیده است نشان رأس النمله است بثره نیست ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی در بیماریهای چشم ) (از نسخه ٔ خطی لغت نامه و ص 359 چاپی ). و رجوع به مورسرج شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.