کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهمر
لغتنامه دهخدا
مهمر. [ م ِ م َ ] (ع ص ) مردبسیارگوی . مهمار. (منتهی الارب ). بیهوده گوی . پرگو.
-
واژههای همآوا
-
محمر
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ مِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سرخ کننده . 2 - دوایی که به قوت گرمی و جذب خود عضو را گرم گرداند.
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م َ م َ ] (اِخ ) زمینی است نزدیک مکه . ناحیه ای است میان مرو علاف از منازل خزاعه و به گفته ٔحذیفه دهی است میان علاف و مر. (از معجم البلدان ).
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) اسب پالانی . (مهذب الاسماء) (ازمنتهی الارب ). مُحَمَّر. (از اقرب الموارد). یحمور. فرس هجین . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسب غیرنجیب که در تندی و کندی چون درازگوش باشد. ج ، محامر، محامیر. (از لسان العرب ). || آهن و جز آن که بدان پ...
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ُ ح َم ْ م َ ](ع ص ) سرخ کرده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). سرخ . (ناظم الاطباء). || کسی که به وی «یا حمار» گفته شده باشد. (ناظم الاطباء). || فرس هجین . (از اقرب الموارد). اسب پالانی . مِحمَر. (منتهی الارب ).
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ُ ح َم ْ م ِ] (اِخ ) یکی از محمره ٔ خرمیه که مخالفان مبیضه اند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به محمرة شود.
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ُ ح َم ْ م ِ] (ع ص ) سرخ کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد اطبا دارویی است که خون لطیف را به سوی پوست بدن آدمی کشاند کشیدنی بس قوی و نیرومند بنحوی که در ظاهر بدن نمودار باشد با گرمی آنگاه رنگ پوست بدن مانند خردل سرخ گردد. (از کشاف اصطلا...
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ُ م َرر / م ُ م ِرر ] (ع ص ) ناقه که بچه از شکمش بیرون نیاید تا بمیرد. (از اقرب الموارد). مُحمِر.
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) ناقه ای که بچه از شکمش بیرون نیاید تا آنکه بمیرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُحْمَرّ. مُحْمِرّ.
-
جستوجو در متن
-
مهمار
لغتنامه دهخدا
مهمار. [ م ِ ] (ع ص ) مهمر. (منتهی الارب ). کثیرالکلام . مهذار. (اقرب الموارد). سخت بیهوده گوی . (آنندراج ). آنکه سخن وی فرونرود. (مهذب الاسماء).