محمر. [ م ُ ح َم ْ م ِ] (ع ص ) سرخ کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزد اطبا دارویی است که خون لطیف را به سوی پوست بدن آدمی کشاند کشیدنی بس قوی و نیرومند بنحوی که در ظاهر بدن نمودار باشد با گرمی آنگاه رنگ پوست بدن مانند خردل سرخ گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) . هر دوا که چون بر تن مالند یا نهند خون را به سوی پوست میل دهد آن را سرخ کند چون خردل و امثال آن . ج ، محمرات . دوا که پوست تن سرخ کند چون خردل و انجیر و پودنه و داروهای محمر عملی چون عمل داغ کردن کنند. (از کتاب دوم قانون بوعلی ص 249) (یادداشت مرحوم دهخدا). || آن که به زبان حِمْیَر سخن گوید. || آن که به کسی گوید «یا حمار». || کسی که با سرخی نویسد. (ناظم الاطباء). || آنکه اسب هجین سوار شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.