کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهضوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهضوم
معنی
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) هضم شده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهضوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) هضم شده .
-
مهضوم
لغتنامه دهخدا
مهضوم . [ م َ ] (ع ص ) شکم باریک و درآمده . (آنندراج ). درآمده و باریک شکم . (منتهی الارب ). رجوع به هضم شود. || غذای تحلیل رفته و هضم شده .
-
واژههای همآوا
-
مهزوم
واژگان مترادف و متضاد
مغلوب، شکستخورده، هزیمتیافته ≠ غالب، پیروز، چیره
-
مهزوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکست خورده ، هزیمت یافته .
-
مهزوم
لغتنامه دهخدا
مهزوم . [ م َ ] (ع ص ) لشکر شکست داده شده و جدا کرده شده از قبیله ٔ خود. (ناظم الاطباء) : ام لهم ملک السموات و الارض و ما بینهما فلیرتقوا فی الاسباب جند ما هنالک مهزوم من الاحزاب . (قرآن 10/38 و 11)؛ آیا آنها راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آ...
-
محزوم
لغتنامه دهخدا
محزوم . [ م َ ] (ع ص ) بسته شده . || اسب تنگ بسته شده . (ناظم الاطباء).
-
مهزوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahzum شکستخورده؛ هزیمتیافته.
-
جستوجو در متن
-
مهضومة
لغتنامه دهخدا
مهضومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مهضوم . رجوع به مهضوم شود. || قصبة مهضومة؛ مزمار لطیف . (منتهی الارب ). نی که در آن بدمند. (از اقرب الموارد). مهضمة. || (اِ) خوشبوی که از مشک و بان آمیزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هضیم
لغتنامه دهخدا
هضیم . [ هََ ] (ع ص ) ستم رسیده و مظلوم . (منتهی الارب ). مهضوم . (اقرب الموارد). رجوع به هضم شود. || لطیف . (ترجمان جرجانی ). || امراءة هضیم ؛ زن باریک شکم نازک تهیگاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باریک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || شکم باری...