کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منکوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منکوس
/mankus/
معنی
نگونسار؛ سرنگون؛ واژگونه؛ سرازیرشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منکوس
واژگان مترادف و متضاد
واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو
-
منکوس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) نگونسار شده ، سرنگون . 2 - (اِ.) شکلی است از اشکال رمل .
-
منکوس
لغتنامه دهخدا
منکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار و سرنگون . (غیاث )(آنندراج ). نگونسارکرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نگوسار. نگونسار. وارون . (یادداشت مرحوم دهخدا). نگونسار و سرنگون . (ناظم الاطباء) : البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او به مواعظ تغییر و زواجر ...
-
منکوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mankus نگونسار؛ سرنگون؛ واژگونه؛ سرازیرشده.
-
واژههای همآوا
-
منکوث
لغتنامه دهخدا
منکوث . [ م َ ] (ع ص ) ریسمان تاب بازکرده . (ناظم الاطباء). رجوع به نِکث شود.
-
جستوجو در متن
-
مرکوس
لغتنامه دهخدا
مرکوس . [م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رکس . رجوع به رکس شود. || مقلوب . (یادداشت مرحوم دهخدا). || منکوس . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه حال او به ادبار کشیده باشد. (از اقرب الموارد).
-
دمر
لغتنامه دهخدا
دمر. [ دَ م َ ] (ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، منکب . نگون . به روی خفته . به روی افتاده . دمرو. خلاف ِ سِتان . مقابل طاق باز. این کلمه هرچند در کتاب نیامده است ولی لفظی درست و قدیم است . (یادداشت مؤلف ). بر روی خوابیده که در تازی منکوس گویند. (آنندرا...
-
منکوسة
لغتنامه دهخدا
منکوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) تأنیث منکوس . || کمان که سر شاخ آن را پائین سازند و هو عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مراد از «ذورحم منکوسة»، در حدیث شریف مأبون است ، لانقلاب شهوته الی دبره . (ناظم الاطباء).
-
انکیس
لغتنامه دهخدا
انکیس . [ اِ ] (ع اِ) نام شکلی از اشکال رمل که منکوس است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکلی از اشکال رمل و آن سه خط متساوی است که زیر آنها نقطه باشد. (از اقرب الموارد). شکلی از اشکال رمل و درعربی به معنی برگشته و برگشتن است . (از آنندراج ).
-
نگوسار
لغتنامه دهخدا
نگوسار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند.(برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نگونسار شود : و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده . (اسکندرنامه ٔ خطی ). میاجق را نگوسار بر دار کردند. ...
-
کوس کوفتن
لغتنامه دهخدا
کوس کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کوس کوبیدن . کوس فروکوفتن . کوس زدن . طبل نواختن : بی آرزوی ملک به زیر گلیم فقرکوبیم کوس بر در ایوان صبحگاه . خاقانی .و آنجاکه کوفت دولت او کوس لااله آواز قد صدقت برآمد ز لامکان . خاقانی .من کوب بخت بینم منکوب از آن شوم...
-
وارونه
لغتنامه دهخدا
وارونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ) برگشته . باژگونه . معکوس . مقلوب . (برهان ) (آنندراج ). وارون . واژگون . (ناظم الاطباء). باژگون . منکوس . منکوساً. واشگونه . باشگونه .واژونه . واژگونه . و رجوع به وارون شود : که او را زمانه برآنگونه بودهمه تنبل دیو وارونه ...
-
فطر
لغتنامه دهخدا
فطر. [ ف ُ ] (ع اِ) نباتی است سفید بشکل نصف تخم مرغ که منکوس باشد و بی برگ و گل و ساقش بسیار کوتاه و جوف او مملو از صفایح ، و مأکول ، او را به فارسی قارچ [ خوانند ] و فطر و کماءة اسم جنس مأکول و غیرمأکول آنند... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی ازسما...