کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
منهلة
لغتنامه دهخدا
منهلة. [ م ِ هََ ل َ ] (ع ص ) ارض منهلة؛ زمین یک آب داده . (مهذب الأسماء). رجوع به مَنهَل و نهل و انهال شود.
-
مناهل
لغتنامه دهخدا
مناهل . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَنهَل . (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع منهل که به معنی چشمه باشد. (غیاث ) (آنندراج ). آبشخورها. سرچشمه ها: اگر چه آن چشمه ٔ مکارم را مناهل آنجاست ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 346). در رزادیق و رساتیق می گ...
-
مشرب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آیین، کیش، مذهب، مسلک، مکتب، نحله ۲. خلق، خو، ذوق ۳. بینش، شیوه تفکر ۴. آبشخور، منهل
-
آبشخور
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل ۲. روزی، قسمت، نصیب ۳. تقدیر، سرنوشت ۴. مشرب ۵. مقام، منزل، موطن
-
آبگاه
لغتنامه دهخدا
آبگاه . (اِ مرکب ) ورد. مورد. (زمخشری ). منهل . مصنعه . تالاب . استخر. آبخور. || مثانه . || تهیگاه . زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران . خاصره .
-
علوی
لغتنامه دهخدا
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) احمدبن ابوبکربن سمیط. از متصوفه است و او راست : منهل الورّاد من فیض الامداد بشرح ابیات القطب عبداﷲبن علوی الحداد.(از معجم المؤلفین ج 1 ص 176 از فهرس التصوف ص 48).
-
علی سخومی
لغتنامه دهخدا
علی سخومی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن صلاح الدین سخومی . محدث بود. او راست : منهل الینابیع، که شرح مصابیح السنه ٔ بغوی است ، و در سال 762 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 490).
-
غشش
لغتنامه دهخدا
غشش . [ غ َ ش َش ْ ] (ع اِ) تیره ٔ آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): الکدر المشوب . و انباری در معنی غشش «المشرب الکدر» آورده است : «و منهل تروی به غیر غشش ». (تاج العروس ). در اقرب الموارد و المنجد نیز به معنی المشرب الکدر (آبشخور آلوده و تیره ) آ...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ )علی بن محمدبن قُحْر. مفتی دانشمند مذهب شافعی ملقب به موفق الدین . بگفته ٔ مؤلف منهل ، وی عالمی پرهیزگار و ذوفنون بود. در 758 هَ .ق . ولادت یافت و ریاست علما و اهل فن در شهر زبید بدو رسید و در 842 وفات یافت . (از شذرات ج 7 ص 243)...
-
شریعه
لغتنامه دهخدا
شریعه . [ ش َ ع َ / ع ِ ] (ع اِ) شریعة. شریعت . رجوع به شریعت شود. جای برداشتن آب از رودخانه . (ناظم الاطباء). || مشرع . مشرعه . شرعة. مشرب . منهل . ورد. مورد. آبخور. آبشخور: شریعه ٔ فرات . ج ، شَرائع. (یادداشت مؤلف ). آنجای از رودخانه که حیوانات را...
-
نهل
لغتنامه دهخدا
نهل . [ ن َ هََ ] (ع مص ) اول شربت خوردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). نخست آب خوردن . (منتهی الارب ). آب خوردن شتر به آب خورش نخستین تا سیراب شدن . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). فهو ناهل . (متن اللغة). منهل . (متن اللغة) (اق...
-
جسر حسین
لغتنامه دهخدا
جسر حسین . [ ج ِ رِ ح ُ س َ ] (اِخ ) نام محلی یا پلی به اصفهان . در ترجمه ٔ محاسن در ذکر متنزهات اصفهان آمده : قصر خصیب موضوع بر طرف جسر حسین ،... سایر ابنیه ٔ علیه و اماکن سنیه که وصف کمال آن در شرح نمی آید. و ابوسعید رستمی در وصف اصفهان گوید : سقی ...
-
دفن
لغتنامه دهخدا
دفن . [ دَ ] (ع ص ) گمنام بیقدر: رجل دفن ؛ مرد گمنام و بی قدر. (منتهی الارب ). خامل و گمنام . (از اقرب الموارد). || مدفون و دفن شده . ج ، أدفان . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آبشخور و منهل دفن شده و انباشته شده . (از ذیل اقرب الموارد از تاج و ...
-
مشرع
لغتنامه دهخدا
مشرع . [ م َ رَ ] (ع اِ) آبشخور. ج ، مشارع . (مهذب الاسماء). آبخور. (دهار). آبخور. آبشخور. مشرب . شریعة. مورد. ورد. منهل . ج ، مشارع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای به آب درآمدن . (از اقرب الموارد) : سیراف در قدیم شهری بزرگ بوده است . و مشرع بوزیه...
-
اشغار
لغتنامه دهخدا
اشغار. [ اِ ] (ع مص ) دور ماندن آبخور از راه . (منتهی الارب ). در ناحیه ای از جاده واقع شدن منهل . (از اقرب الموارد). || اشغار رفقة؛ تنها و جدا ماندن همراهان از راه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اشغار حساب بر کسی ؛ پریشان و بسیار گردیدن ح...