کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منقبت
/manqe(a)bat/
معنی
۱. هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود؛ آنچه مایۀ فخر و مباهات باشد.
۲. شعری که در ستایش کسی بهویژه بزرگان دین سروده شده است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت
۲. تعریف، وصف
۳. هنر، کمال، فضل، کار نیک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت ۲. تعریف، وصف ۳. هنر، کمال، فضل، کار نیک
-
منقبت
فرهنگ فارسی معین
(مَ قَ بَ) [ ع . منقبة ] (اِ.) هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود. ج . مناقب .
-
منقبت
لغتنامه دهخدا
منقبت . [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) هنر و ستودگی . (غیاث ). هنر و ستودگی و کارهای نیک . (ناظم الاطباء). منقبة. ج ،مناقب . آنچه موجب ستایش و مباهات باشد : به ذکر منقبت او زبان کلک تر است از آن سبب دهن کلک عنبرآگین است .ابوالفرج رونی (دیوان چ پروفسور چایکین...
-
منقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منقَبة، جمع: مناقب] manqe(a)bat ۱. هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود؛ آنچه مایۀ فخر و مباهات باشد.۲. شعری که در ستایش کسی بهویژه بزرگان دین سروده شده است.
-
واژههای مشابه
-
منقبت خوان
لغتنامه دهخدا
منقبت خوان . [ م َ ق َ ب َ خوا / خا ] (نف مرکب ) مناقب خوان : فقیه عالم ، منقبت خوان وبازاری . (کتاب النقض ص 75). رجوع به مناقب خوان شود.
-
واژههای همآوا
-
منقبة
لغتنامه دهخدا
منقبة. [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) مایه ٔ ناز و بزرگی و آنچه بدان نازند.(منتهی الارب ) (از آنندراج ). مایه ٔ ناز و بزرگی و مفخرت و آنچه بدان نازند. (ناظم الاطباء). مفخرت . (از اقرب الموارد). || هنر. (زمخشری ). هنر و ستودگی مردم . ضد مثلبة. (منتهی الارب )....
-
منقبة
لغتنامه دهخدا
منقبة. [ م ِ ق َ ب َ ] (ع اِ) نیش بیطار که بدان آب گشاید از ناف ستور. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابزاری که بیطار بدان سوراخ کند. (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مناقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منقبة] manāqeb = منقبت
-
مدیحه
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، ستایش، مدیح، منقبت ≠ هجویه
-
نعت
واژگان مترادف و متضاد
خصلت، صفت، لقب، مدح، مدیح، منقبت، وصف
-
مناقب
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ) [ ع . ] (اِ.) جِ منقبت .
-
ستایش
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت ≠ قدح، نکوهش