کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منقبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منقبة
لغتنامه دهخدا
منقبة. [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) مایه ٔ ناز و بزرگی و آنچه بدان نازند.(منتهی الارب ) (از آنندراج ). مایه ٔ ناز و بزرگی و مفخرت و آنچه بدان نازند. (ناظم الاطباء). مفخرت . (از اقرب الموارد). || هنر. (زمخشری ). هنر و ستودگی مردم . ضد مثلبة. (منتهی الارب )....
-
منقبة
لغتنامه دهخدا
منقبة. [ م ِ ق َ ب َ ] (ع اِ) نیش بیطار که بدان آب گشاید از ناف ستور. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابزاری که بیطار بدان سوراخ کند. (از ذیل اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
منقبه
لغتنامه دهخدا
منقبه . [ م َق َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) منقبة. منقبت : به گاه منقبه چون خانه ٔ براهیم است به وقت مظلمه چون قبه ٔ سلیمان است .عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفاج 1 ص 63).اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رجوع ...
-
واژههای همآوا
-
منقبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت ۲. تعریف، وصف ۳. هنر، کمال، فضل، کار نیک
-
منقبت
فرهنگ فارسی معین
(مَ قَ بَ) [ ع . منقبة ] (اِ.) هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود. ج . مناقب .
-
منقبت
لغتنامه دهخدا
منقبت . [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) هنر و ستودگی . (غیاث ). هنر و ستودگی و کارهای نیک . (ناظم الاطباء). منقبة. ج ،مناقب . آنچه موجب ستایش و مباهات باشد : به ذکر منقبت او زبان کلک تر است از آن سبب دهن کلک عنبرآگین است .ابوالفرج رونی (دیوان چ پروفسور چایکین...
-
منقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منقَبة، جمع: مناقب] manqe(a)bat ۱. هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود؛ آنچه مایۀ فخر و مباهات باشد.۲. شعری که در ستایش کسی بهویژه بزرگان دین سروده شده است.
-
جستوجو در متن
-
منقبت
فرهنگ فارسی معین
(مَ قَ بَ) [ ع . منقبة ] (اِ.) هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود. ج . مناقب .
-
منقصه
لغتنامه دهخدا
منقصه . [ م َ ق َ ص َ / ص ِ ] (ازع ، اِ) منقصة. منقصت . نقص . عیب . کاستی : اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رجوع به منقصة و منقصت شود.
-
مثلبة
لغتنامه دهخدا
مثلبة. [ م َ ل َ ب َ / م َل ُ ب َ ] (ع اِ) عیب . (دهار) (اقرب الموارد). نقصان .(مهذب الاسماء). عیب و نقیصه . ج ، مَثالِب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقابل منقبة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثالب شود. || ملامت . (منتهی الار...
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) محمودبن عثمان بن علی نقاش برسوی . از مشاهیر شعرا و ادبای عثمانی . جدش از جانب تیمور لنگ به ماوراءالنهر منتقل شد و پس از فراگرفتن صنعت نقاشی به وطن بازگشت . پسر وی عثمان پدر صاحب ترجمه به روزگار سلطان بایزید دفتردار بوده است و خ...
-
منقبت
لغتنامه دهخدا
منقبت . [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) هنر و ستودگی . (غیاث ). هنر و ستودگی و کارهای نیک . (ناظم الاطباء). منقبة. ج ،مناقب . آنچه موجب ستایش و مباهات باشد : به ذکر منقبت او زبان کلک تر است از آن سبب دهن کلک عنبرآگین است .ابوالفرج رونی (دیوان چ پروفسور چایکین...