کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منف
لغتنامه دهخدا
منف . [ م ِ / م َ / م ِ ن ِ ] (اِخ ) نام شهر فرعون به مصر. (از معجم البلدان ). نام پایتخت قدیم مصر. (ناظم الاطباء). مدینه ٔ عین الشمس . در منتهای کوه المقطم در زمان فتح اسلامی خراب شد و مدینه ٔ فسطاط را بر آن نهادند. (یادداشت مرحوم دهخدا).منفیس . ممف...
-
واژههای مشابه
-
منف-اق
لغتنامه دهخدا
منف-اق . [ م ِ ] (ع ص ) مرد بسیارنفقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
منفیس
لغتنامه دهخدا
منفیس . [ مِم ْ ] (اِخ ) مِنِف . ممفیس . پایتخت قدیم مصر. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهری در مصر باستان و بر کنار نیل که بر بالای دلتا و پایتخت قدیمی کشور بوده است . 700000 تن سکنه داشت و اکنون بر روی آن شهر کهن ، قصبه ٔ «میت رمینه » بنا شده که آثار ویرا...
-
دیر هرمس
لغتنامه دهخدا
دیر هرمس . [ دَ رِ هَِ / هَُ م ِ ] (اِخ ) در منف در سرزمین مصر نزدیک اهرام واقع است . (از معجم البلدان ). در سقاره ٔ مصر واقع است و هرمیس نام یکی از پدران روحانی است و بنای دیر مربوط بقرن 4 و 5 م . است . (از الموسوعة العربیة المیسرة).
-
اخیروسیا
لغتنامه دهخدا
اخیروسیا. [ ] (اِخ ) بحیره یا غدیریست بمصر در جنوب منف بین هلیوپولیس و اماکنی که در آنها اشیاء محنّطه مینهادند و خارون نوتی اموات را بدانجاجهت دفن نقل میکرد ولی دستوری نداشتند که میت را بدانجا برند مگر پس از تفحص سیرت زندگانی و اثبات استحقاق او برای ...
-
اشمن
لغتنامه دهخدا
اشمن . [ ] (اِخ ) ابن مصربن بیصربن حام بن نوح آبادکننده ٔ شهر اشمون یا اشمونین بود. گویند مصربن بیصر نواحی مصر را میان فرزندان خویش تقسیم کرد و از اشمون و نواحی پائین آن را تا منف در خاور و باختربه اشمن داد و اشمن در اشمون سکونت گزید. از این روشهر مز...
-
حجر منفی
لغتنامه دهخدا
حجر منفی . [ ح َ ج َرِ م ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حکیم مؤمن گوید: بنون بعد از میم و قبل از فا، سنگی است که از نواحی مصر آرند شبیه بسنگ ریزه و ابلق از الوان مختلفه ، طلای سائیده ٔ او با آب باعث بی حسی عضو میگردد -انتهی . داود ضریر انطاکی در تذک...
-
ابوالهول
لغتنامه دهخدا
ابوالهول . [ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) پیکری از سنگ برآورده بشکل شیری خفته و سینه و روی آن بصورت آدمی ، نزدیک هرم کئوپس بفاصله ٔ کمی از منف در مصر سخت مهیب و بالای آن هفده گز و درازا سی و نه گز است و چون بدانجا دائماً ریگ این پیکر را می پوشاند تاکنون چند...
-
اخنوخ
لغتنامه دهخدا
اخنوخ . [ اَ ] (اِخ ) خنوخ . گویند همان ادریس است و صحف او سی صحیفه بوده است . (ابن الندیم ). نام ادریس علیه السلام . (مجمل التواریخ والقصص ص 89، 183، 228، 288 و 432) (سروری ) (برهان ) (فرهنگ خطی ). قفطی در تاریخ الحکماء آرد: و هو [ ادریس ] عندالعبرا...
-
حایطالعجوز
لغتنامه دهخدا
حایطالعجوز. [ ی ِ طُل ْ ع َ ] (اِخ ) دیواری است بر کرانه ٔ نیل در مصر. احمدبن اسحاق گوید:آنرا زنی پیر در زمان قدیم بساخت و سبب آن بود که آن پیرزن یگانه پسری داشت که طعمه ٔ شیر شد پس پیرزن گفت دیواری خواهم کشید که درندگان را از رسیدن به نیل بازدارد و ...
-
نیل
لغتنامه دهخدا
نیل . (اِخ ) رود نیل مصر را گویند و معرب نیلوس می باشد. در دنیا نهری غیر از این یافت نشود که از جنوب به شمال جاری شود و همچنین نهری اطول از این هم نیست چه که طول این رود در بلاد اسلام مسافت یک ماه در بلاد نوبه دو ماه و در بیابانها چهار ماه راه است که...
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [اِ ] (اِخ ) خنوخ . اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل . مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمة خوانند و نعمای ثلثه ٔ او پادشاهی و حکمت و نبوت بود و او حیات جاوید یافت و اکنون در...
-
اسکندریه
لغتنامه دهخدا
اسکندریه . [ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) شهری بمصر. || دهی میان حماة وحلب . || شهری به مرو. || شهری به صغد سمرقند. || نام دیگر بلخ . || دهی میان مکه و مدینه . || دهی بر دجله نزدیک واسط. || شهری در مجاری انهار بهند. || شهری بارض بابل . || شهری بکنار نهر...