کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منطقۀ ایمن سوختگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
post 1
منطقه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] هریک از قسمتهای مختلف میدان بازی در برخی از ورزشهای گروهی
-
منطقه
واژگان مترادف و متضاد
بخش، حدود، خطه، محدوده، ناحیه
-
منطقه
فرهنگ واژههای سره
دامنه، سامان
-
منطقه
فرهنگ فارسی معین
(مِ طَ قِ) [ ع . منطقة ] (اِ.) 1 - کمرو هر آن چه بر میان بندند. 2 - بخشی از کرة زمین که مختصات مخصوص به خود را دارد. ج . مناطق .
-
منطقه
لغتنامه دهخدا
منطقه . [ م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ ] (از ع ،اِ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. (ناظم الاطباء). کمر. کمربند. میان . میان بند. ج ، مناطق . (یادداشت مرحوم دهخدا). منطقة : هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم تا زنده باشی ای خر زنار من...
-
منطقه
لغتنامه دهخدا
منطقه . [ م ُ ن َطْ طَ ق َ ] (ع ص ) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته . (منتهی الارب ).
-
منطقة
لغتنامه دهخدا
منطقة. [ م ِ طَ ق َ ] (ع اِ) کمربند و آنچه بدان میان را بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میان بند. (آنندراج ). کمربند. مِنطَق و در مصباح آمده منطقة همان است که مردم آن را «حیاصة» گویند. ج ، مناطق . (از اقرب الموارد). از وسایل ملوک و آن چیزی بوده...
-
منطقة
دیکشنری عربی به فارسی
مساحت , فضا , ناحيه , بخش , حوزه , بلوک , بوم , سرزمين , محوطه بسيار وسيع و بي انتها , قلمرو , مدار , مدارات , کمربند , منطقه , محات کردن , جزو حوزه اي به حساب اوردن , ناحيه اي شدن
-
منطقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَة، جمع: مناطق] mantaqe ۱. (جغرافیا) هریک از قسمتهای پنجگانۀ کرۀ زمین که از لحاظ درجۀ حرارت تقسیم شده: منطقهٴ حاره، منطقهٴ معتدلهٴ جنوبی، منطقهٴ معتدلهٴ شمالی، منطقهٴ منجمدۀ جنوبی، منطقهٴ منجمدۀ شمالی.۲. (نظامی) جبهۀ جنگ.
-
منطقه
دیکشنری فارسی به عربی
منطقة , موقع
-
zone of fire
منطقۀ آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقهای که در تیررس یک یگان زمینی یا یک کشتی پشتیبان است
-
caution area
منطقۀ احتیاط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فضای پروازی با ابعاد مشخص بر فراز خشکی یا آب که برای افزایش ایمنی، پرواز در آن با احتیاط بیشتری انجام میشود
-
zodiac
منطقهالبروج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] کمربندی فرضی بر کرۀ آسمان که شامل 12 صورت فلکی است و دایرهالبروج از میان آن میگذرد
-
restricted area
منطقۀ پروازمحدود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فضای پروازی با ابعاد مشخص بر فراز خشکی یا آب، که به دلیل وجود محدودیتهایی نظیر پدافند هوایی، پرواز در آن در شرایط خاصی انجام میشود
-
prohibited area
منطقۀ پروازممنوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فضای پروازی با ابعاد مشخص بر فراز خشکی یا آب، که پرواز در آن معمولاً به دلایل امنیت ملی یا محافظت از حیات وحش ممنوع و مستلزم اجازۀ مقامات مسئول است