کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مندرس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مندرس شدن
مترادف و متضاد
فرسوده شدن، ژنده شدن، کهنه شدن، پارهپارهشدن
دیکشنری
fray
-
جستوجوی دقیق
-
مندرس شدن
واژگان مترادف و متضاد
فرسوده شدن، ژنده شدن، کهنه شدن، پارهپارهشدن
-
واژههای مشابه
-
لباس مندرس
دیکشنری فارسی به عربی
خرقة
-
چرم یا پارچه مندرس
دیکشنری فارسی به عربی
نفوذ
-
جستوجو در متن
-
خرقة
دیکشنری عربی به فارسی
کهنه , لته , ژنده , لباس مندرس , کهنه شدن , بي مصرف شدن
-
tattering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکان دادن، تکه تکه شدن، پاره و مندرس کردن
-
رث
دیکشنری عربی به فارسی
وقف کردن , تخصيص دادن به , بکسي واگذار کردن , به ميراث بردن , وارث شدن , از ديگري گرفتن , مالک شدن , جانشين شدن , نخ نما , مندرس
-
نخ نما
لغتنامه دهخدا
نخ نما. [ ن َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن ؛ سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن . فرسوده شدن .
-
منطمس
لغتنامه دهخدا
منطمس . [ م ُ طَ م ِ ] (ع ص ) فرونشیننده و نیست و محوشونده . (غیاث ) (آنندراج ). پوشیده شده .محوشده . ناپدیدگشته و پاک شده و ازمیان رفته (چون خط و اثر و جز آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) : - منطمس شدن ؛ محو شدن . از میان رفتن . ناپدید شدن : کی شود دریا...
-
عفو
لغتنامه دهخدا
عفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع مص ) ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عفو شود.
-
انطماس
لغتنامه دهخدا
انطماس . [ اِ طِ ] (ع مص ) ناپدید گردیدن و پوشیده شدن و محو و پاک گردیدن خط. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاک گردیدن و مندرس گردیدن . (از اقرب الموارد). ناپدید شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).
-
محو گشتن
لغتنامه دهخدا
محو گشتن . [ م َح ْوْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) محو شدن . محو گردیدن . سترده و زایل شدن : و محجه ٔ انصاف که به مواطاءة اقدام ظلم تمام مندرس و محو گشته ... (سندبادنامه ص 10). || نیست و فانی شدن : پیش تو محو گشتند اول قدم همه کس هرگز دوم قدم را یک راهبر نیا...
-
کهنه شده
لغتنامه دهخدا
کهنه شده . [ ک ُن َ / ن ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مندرس . مدروس . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه شدن و کهنه شود. || قدیمی . متعلق به ایام گذشته .
-
دروس
لغتنامه دهخدا
دروس . [ دُ ] (ع مص ) ناپدید شدن نشان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناپدید شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || ناپدید کردن باد نشان را،لازم و متعدّی است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). امحاء. طموس . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...