کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منحور
/manhur/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفعولات به فع تبدیل شده است.
۲. [قدیمی] پیش سینه؛ قسمت بالای سینه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منحور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) گلو بریده ، نحر کرده شده .
-
منحور
لغتنامه دهخدا
منحور. [ م َ ] (ع ص ) گلوبریده . (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 43). نحرکرده .بریده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).- نحر منحور ؛ سینه ٔ شکافته . گلوی بریده : و النحرالمنحور... ، قسم به گلوی بریده . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| مستقبل . (اقرب الموار...
-
منحور
لغتنامه دهخدا
منحور. [ م ُ ] (ع اِ) پیش سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالای سینه . ج ، مناحیر. (از اقرب الموارد).
-
منحور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مناحیر] manhur ۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفعولات به فع تبدیل شده است.۲. [قدیمی] پیش سینه؛ قسمت بالای سینه.
-
جستوجو در متن
-
مناحیر
لغتنامه دهخدا
مناحیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مُنحور. (اقرب الموارد). رجوع به منحور شود.
-
نحیر
لغتنامه دهخدا
نحیر. [ ن َ ] (ع اِ) شب بازپسین از ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).رجوع به نحیرة شود. || (ص ) جمل نحیر؛ شترکشته . (منتهی الارب ). منحور. (اقرب الموارد). شتر کشته شده . (ناظم الاطباء). ج ، نَحْری ̍، نُحراء، نحائر.
-
نحر
لغتنامه دهخدا
نحر. [ ن َ ] (ع اِ) پیش سینه ، و جای گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بالای سینه ، و گفته اند محل گردن بند. (از اقرب الموارد). برِ سینه . (فرهنگ خطی ). حصه ٔ بالای سینه ٔ جاندار. (فرهنگ نظام ).سینه . (زمخشری ) (دستوراللغة). مذکر آی...
-
منسرح
لغتنامه دهخدا
منسرح . [ م ُ س َرِ ] (ع ص ) مرد با هم پاگشاده ٔ ستان خفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ستان خفته پاها را از هم گشاده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برهنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عریان و گویند: فلان منسرح من اثواب الکرم . (از اقرب...