کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجنیق انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منجنیق انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
منجنيق
-
واژههای مشابه
-
منجنیق انداز
لغتنامه دهخدا
منجنیق انداز. [ م َ ج َ اَ ] (نف مرکب ) منجنیق اندازنده . آنکه با منجنیق سنگ یا جز آن اندازد : خلیل وار بتان بشکند که نندیشدز آفرازه ٔ نمرود منجنیق انداز. سوزنی .برون او همه دیوان منجنیق اندازدرون او همه دیوان آفتاب نقاب . بدر چاچی (از آنندراج ).رجوع...
-
منجنیق سنگ انداز
دیکشنری فارسی به عربی
نظامي
-
جستوجو در متن
-
نفت انداختن
لغتنامه دهخدا
نفت انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پرتاب کردن شیشه های نفت به وسیله ٔ دست یا منجنیق به طرف دشمن .
-
جنق
لغتنامه دهخدا
جنق . [ ج َ ] (ع مص ) سنگ انداختن با منجنیق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسنگ منجنیق زدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مجنقة
لغتنامه دهخدا
مجنقة. [ م َ ن َ ق َ ] (ع مص ) سنگ انداختن به منجنیق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): مجنق مجنقة؛ سنگ انداخت از منجنیق . (ناظم الاطباء).
-
تجنیق
لغتنامه دهخدا
تجنیق . [ ت َ ] (ع مص ) سنگ انداختن به منجنیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
بر کار کردن
لغتنامه دهخدا
بر کار کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده ٔ کار کردن . بکار انداختن . برای بکار بردن مهیا ساختن : لیث علی منجنیق ها بر باره برنهاد و بر کار کرد. (تاریخ سیستان ). بعد از آن بپای حصار طاق شد و منجنیقها بر کار کرد. (تاریخ سیستان ).
-
خطار
لغتنامه دهخدا
خطار. [ خ َطْ طا ] (ع ص ) نیزه جنبان و جنباننده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || نیزه زننده . (منتهی الارب ). || مرد دست بردارنده برای انداختن تیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || عطار. (منتهی الارب ). || (اِ) روغن زیت که با افاویه ٔ طیب گیر...
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج َ ] (ع مص ) ستردن موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشادن دندان را وقت خندیدن . (منتهی الارب ). || انداختن بمنجنیق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جلق زدن . اخراج منی از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لف...
-
نجم الدین
لغتنامه دهخدا
نجم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) یعقوب بن صابر بغدادی ، مکنی به ابویوسف و معروف به ابن صبار منجنیقی . از شعرای معروف عرب است . وی به سال 554 هَ . ق . در حران یا بغداد تولد یافت ، برخی از عمرش در سپاهی گری گذشت و به علت مهارتی که در منجنیق انداختن د...
-
تحریض
لغتنامه دهخدا
تحریض . [ ت َ ] (ع مص ) براوژولیدن . (زوزنی ). برانگیختن . (دهار). برانگیختن بر کاری . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن . (غیاث اللغات ). برآغالانیدن و گرم گردانیدن کسی را بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطبا...
-
گیسو
لغتنامه دهخدا
گیسو. (اِ)گیس . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ). صاحب آنندراج گوید: گیسو موی درازی که از دو جانب سر کشیده باشد و این غیر از زلف است . و همین معنی را غیاث اللغات از همین مؤلف نقل کرده است . ولی ظاهراً گیس و گیسو بر موی بلند سر اطلاق شود. و اختصاص به...