کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتظر خدمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منتظر خدمت
مترادف و متضاد
معلق، برکناری (موقت)
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتظر خدمت
واژگان مترادف و متضاد
معلق، برکناری (موقت)
-
واژههای مشابه
-
منتظر شدن
واژگان مترادف و متضاد
صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر ماندن، چشم به راهبودن
-
امام منتظر
لغتنامه دهخدا
امام منتظر. [ اِ م ِ م ُ ت َ ظَ ] (اِخ ) محمدبن حسن عسکری امام دوازدهم شیعه ٔ امامیه ٔ اثناعشری را گویند. رجوع به محمد... و مهدی شود.
-
منتظر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم به , انتظار , انتظر
-
منتظر شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čam be râh boyan طاری: muntazer beboymun طامه ای: montazer boboɂan طرقی: muntazer beboymun کشه ای: muntazer beboymun نطنزی: montazer baboyan
-
منتظر بودن
دیکشنری فارسی به عربی
ابحث عنه , انتظر , توقع
-
جستوجو در متن
-
waiting time
زمان انتظار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، مدیریت سلامت] [حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمان بین رسیدن مسافر به ایستگاه تا زمانی که وسیلۀ نقلیه ایستگاه را ترک کند [مدیریت سلامت] مدتزمانی که مراجعان به مراکز ارائهدهندۀ خدمات سلامت برای دریافت خدمت مورد تقاضا من...
-
شاغل
لغتنامه دهخدا
شاغل . [غ ِ ] (ع ص ) مشغول کننده . (دهار). در کار دارنده . (منتهی الارب ). شغله به ؛ جعله مشغولاً فهو شاغل . (اقرب الموارد). ج ، شواغل . (دهار). || شغل شاغل ؛ مبالغة. تقول «انا فی شغل شاغل ». (اقرب الموارد). کارگران . در تأکید گویند. (ناظم الاطباء) ...
-
خدمت
لغتنامه دهخدا
خدمت . [ خ ِ م َ ] (ع اِمص ) پرستاری و تعهد و تیمار. انجام عملی از سر بندگی و دلسوزی برای کسی . تیمار و تعهد و دلسوزی و نیکو خدمتی در حق کسی : مرافقت ؛ انجام کاری نیک در حق کسی : امیر احمد را گفت : بشادی خرام و هشیار باش و قدر این نعمت بشناس و شخص ما...
-
تایلر
لغتنامه دهخدا
تایلر. [ ل ُ ] (اِخ ) بارون ایزیدور ژوستن سه ورن . نویسنده و هنرمند فرانسوی است که بسال 1789 م . در بروکسل از یک خانواده ٔ انگلیسی متولد شد و در سال 1879 در پاریس درگذشت . نخست آجودان ژنرال «اورسه » در اسپانی بود، آنگاه خود را منتظر خدمت ساخت و پس از...
-
باد شمال
لغتنامه دهخدا
باد شمال . [ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از شمال وزد. مَحْوة. شَمَل . مِسْع. (منتهی الارب ). اَوْر. (منتهی الارب ). جَرْبیا. اُم ّمَرْزَم . (منتهی الارب ) (دهار) : بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش گاه با باد شمال و گاه با باد صبا. نا...
-
ایرج
لغتنامه دهخدا
ایرج . [ رَ ] (اِخ ) (... میرزا) جلال الممالک ، فرزند غلامحسین میرزا پسر ملک ایرج بن فتحعلی شاه در اوایل رمضان 1291 هَ. ق . در تبریز متولد شد. غلامحسین میرزا اسم او را ایرج نهاد ولی بپاس احترام اسم جد خود تا چندی امیرخان نامیده میشد. وی پس از تحصیل ب...
-
امیدوار
لغتنامه دهخدا
امیدوار. [ اُمیدْ/اُم ْ میدْ ] (ص مرکب ) آرزومند. (فرهنگ فارسی معین ). راجی . مرتجی . آمِل . (یادداشت مؤلف ). مشتاق . پرامید. امیددارنده . خواهان : بپرسید ازو نامور شهریارکه از مردمان کیست امّیدوار. فردوسی .همیشه خردمند امّیدوارنبیند بجز شادی از روز...