کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منبری
مترادف و متضاد
واعظ، خطیب، روضهخوان، موعظهگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
منبری
واژگان مترادف و متضاد
واعظ، خطیب، روضهخوان، موعظهگر
-
منبری
لغتنامه دهخدا
منبری . [ مِم ْ ب َ ] (حامص ) منبر بودن : ای آنکه همتت چو کند خطبه ٔ علوگردون هفت پایه کندمیل منبری .ابوالفرج رونی (دیوان چ چایکین ص 114).|| (ص نسبی ) منسوب به منبر. واعظ.
-
منبری
لهجه و گویش تهرانی
آخوند
-
واژههای مشابه
-
پا منبری
لهجه و گویش تهرانی
مرید
-
آخوند و منبری
فرهنگ گنجواژه
روحانی.
-
جستوجو در متن
-
شباک
لغتنامه دهخدا
شباک . [ ش ُب ْ با ] (اِ) قبه ٔ شباک ؛ قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به استادالدار و...
-
اسکلکند
لغتنامه دهخدا
اسکلکند. [ اِ ک َ ک َ ] (اِخ ) شهری بطخارستان . (دمشقی ). شهرکی بطخارستان بلخ ، کثیرالخیر و دارای روستاها و بدانجا منبری است ، و گاه همزه ٔ آن بیندازند. (معجم البلدان ) (انساب سمعانی ).
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (اِخ ) ابوزیاد گوید: فلجی از افلاج است (فَلَج بمعنی آب جاری و چشمه ). و نصر گوید: غیل وادیی است متعلق به جعده و میان دو کوه قرار گرفته و پر از درختان خرماست و در بالای آن گروهی از بنی قشیر هستند و آن را منبری است ، و از «فلج » هفت یا هش...
-
روضه
لغتنامه دهخدا
روضه . [ رَ ض / ض ِ ] (اِخ ) میان منبر و مقبره ٔ حضرت رسول (ص ) مکانی است که نام آنرا روضه گویند به استناد روایتی که از حضرت است . ناصرخسرو گوید : میان مقبره [ مقبره ٔ حضرت رسول ص ] و منبر هم حظیره ای است از سنگهای رخام کرده چون پیشگاهی و آنرا روضه گ...
-
قاضی اختیارالدین حسن
لغتنامه دهخدا
قاضی اختیارالدین حسن . [ اِ رُدْ دی ح َ س َ ] (اِخ ) ولد قاضی غیاث الدین تربتی است و بوفور فضائل و کمالات از سایرقضات ممتاز بود. در اوقات جوانی از ولایت زاوه و محولات به هرات آمد و به تحصیل علوم دین پرداخت ، و در اندک زمانی ترقی بسیار کرد و همت بر نو...
-
زاویه ٔ بنی الخشاب
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ بنی الخشاب . [ ی َ ی ِ ب َنِل ْ خ َش ْ شا ] (اِخ ) از زاویه های حلب است و محل کنونی آن محله ٔ جلوم است . در 1315 یکی از مشایخ سلسله ٔقادری بنام شیخ مصطفی هلالی ساختمان آن را تجدید کردو حجره ای برای تدریس و منبری برای نماز جمعه بر آن افزوده رو...
-
لختکی
لغتنامه دهخدا
لختکی . [ ل َ ت َ ] (ق مرکب ) (از: لخت + «ک » + «ی » نکره ) اندکی . کمکی . مقداری . قدری : اندر آن لختکی خم است . (التفهیم ). و لکن لختکی ازو گرایسته تر. (التفهیم ).همی لختکی سیب هر بامدادپریروی دخمه بدان کرم داد. فردوسی .مرا ده ساقیا جام نخستین که م...
-
ترعة
لغتنامه دهخدا
ترعة. [ ت ُ ع َ ] (ع اِ) به سریانی بمعنی در. (از المعرب جوالیقی ). از الفاظ دخیل است . (نشوء اللغة ص 91). در. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). باب . (ناظم الاطباء): فتح ترعة الدار؛ ای بابها. (اقرب الموارد) (از المنجد). ...