لختکی . [ ل َ ت َ ] (ق مرکب ) (از: لخت + «ک » + «ی » نکره ) اندکی . کمکی . مقداری . قدری : اندر آن لختکی خم است . (التفهیم ). و لکن لختکی ازو گرایسته تر. (التفهیم ).
همی لختکی سیب هر بامداد
پریروی دخمه بدان کرم داد.
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم به جام است
ولیکن لختکی باریکتر ده
نبید یکمنی دادن کدام است .
بجنگ اندر خردمند نکورای
بماند آشتی را لختکی جای .
لختکی چون چرخ بیداری گزین کز بهر تو
منبری کرد از شرف چون شمس گردون اختیار.