کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مملکت داری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مملکت پوشاندن باخاک
دیکشنری فارسی به عربی
تربة
-
شخص اول مملكت
دیکشنری فارسی به عربی
رجل الرعيل الأول
-
ایالت و مملکت
فرهنگ گنجواژه
کشور.
-
جستوجو در متن
-
ملک داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkdāri مملکتداری؛ پادشاهی؛ فرمانروایی.
-
کشورگیری
لغتنامه دهخدا
کشورگیری . [ ک ِش ْ وَ ] (حامص مرکب ) مملکت گیری . کشورستانی . مملکت ستانی . ملک گیری : گر تو لشکرشکنی داری و کشورگیری پادشاه از چه دهدگنج به لشکر از خیر. سوزنی .کار لشکرشکنی دارد و کشورگیری در چنین کار پسندیده چرا این تأخیر.سوزنی .
-
تاجوری
لغتنامه دهخدا
تاجوری . [ تاج ْ وَ ] (حامص مرکب ) تاج داری . سلطنت . پادشاهی کردن . بزرگی : تاجوری یافت تخت و ملکت ایران تا ز برش سیدالانام برآمد. خاقانی .عذری بنه ای دل که تو درویشی و او رادر مملکت حسن سر تاجوری بود.حافظ.
-
ناانصافی
لغتنامه دهخدا
ناانصافی . [ اِ ] (حامص مرکب ) بی دادی وبی انصافی و ظلم و ستم . (ناظم الاطباء) : این مفسدت و ناانصافی را به عیوق رسانید و بکلی کار مملکت و ولایت داری به زیان برد. (تاریخ غازانی ص 247).حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس...
-
تازه داشتن
لغتنامه دهخدا
تازه داشتن . [ زَ / زِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً، خوش داشتن : تو طبع و دل را هم شاد و تازه دار همی که خسروی بتو تازه ست و مملکت بتو شاد. مسعودسعد. || تجدید کردن . از نو بکاربردن . احیا کردن : در توحید زن کآوازه داری چرا رسم مغان را تازه داری ؟ نظامی . ...
-
یوستین
لغتنامه دهخدا
یوستین . (اِخ ) ژوستن دوم . برادرزاده ٔ یوستینیانوس ملقب به «جوان » بود و در تاریخ 565 م . جانشین وی گردید. در آغاز حکومت کشور را به خوبی اداره می کرد و از ایرانیان جلوگیری کرد، اما بعدهابه عیش و عشرت پرداخت و امور مملکت داری به دست همسرش صوفیا افتاد...
-
لطف ا
لغتنامه دهخدا
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) مولانا جلال الدین از اصناف علوم بهره ور بود و سالهادر مملکت بخارا به لوازم منصب قضا قیام داشت . وفاتش در بیستم ذیحجه ٔ سنه ٔ احدی و سبعین و ثمانمائة هَ .ق . در دارالسلطنه ٔ هرات اتفاق افتاد و اولاد عظامش شرف جهان مولان...
-
داوری شیرازی
لغتنامه دهخدا
داوری شیرازی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) نامش محمد است و سومین فرزند وصال شیرازی است مولدش به سال 1238 و وفاتش 1284 هَ . ق . است . دیوانی دارد که به سال 1330 هَ . ش . در شیراز بچاپ رسیده است . از اوست :در دل تنگ نخواهم که هوای تو بودحیفم آید که در این غمکده ...
-
کزنفون
لغتنامه دهخدا
کزنفون . [ ک ِ زِ ن ُ ف ُ ](اِخ ) مورخ یونانی که از430 تا 352 ق .م . میزیست و از شاگردان سقراط حکیم بود. او تصنیفات بسیار از خود بجای گذاشته است . راجع به ایران سه کتاب او مخصوصاً جالب توجه است : سفر جنگی کوروش (مقصود کوروش کوچک است ). دو کتابی که در...
-
ابن فضل ا
لغتنامه دهخدا
ابن فضل ا. [ اِ ن ُ ف َ لِل ْ لاه ] (اِخ ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن محیی الدین ، فرزند یحیی بن جمال الدین سابق الذکر. در شعر و ادب و جغرافیا و تاریخ و تراجم احوال و خاصه در تاریخ مغول و ترک و هند و نیز هیئت و اسطرلاب و فقه شافعی فرید عصر خویش بوده...
-
علیقلی خان
لغتنامه دهخدا
علیقلی خان . [ ع َ ق ُ ] (اِخ ) (حاج ...)ملقب به سردار اسعد. او فرزند سوم حسینقلی خان ایلخانی بختیاری بود. وی یکی از سران جنبش آزادی خواهی و انقلاب در زمان مشروطیت به شمار می رفت . پدرش در شعبان 1299 هَ . ق . بدست مسعودمیرزا ظل السلطان کشته شد و او پ...
-
آنچه
لغتنامه دهخدا
آنچه . [ چ ِ ] (ضمیر + حرف ربط) آن چیز که . هر چیز که . هرچه . هرچه را که . تمام چیزها که . آن چیز را که . هر چیز که از : رو بخور و هم بده که گشت پشیمان هرکه نخورد و نداد از آنچه بیلفخت . رودکی .جدا کرد گاو و خر و گوسفندبورز آورید آنچه بد سودمند. فرد...