کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مملکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کاخ پادشاهان بخارا
لغتنامه دهخدا
کاخ پادشاهان بخارا. [ خ ِ دِ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) آقای سعید نفیسی نوشته اند: «کاخ پادشاهان بخارا در موضع ریگستان بود از دروازه ٔ غربی کهندز تا بدروازه ٔ معبد که همان دروازه ٔ ریگستان باشد. نصربن احمد سامانی بریگستان سرائی ساخت بسیار نیکو و مال بسیار در آ...
-
کارک علویان
لغتنامه دهخدا
کارک علویان . [ رَ ک ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام ضیاعی در دروازه ٔ نو از شهر بخارا : بدروازه ٔ نو موضعی است که آن را کارک علویان خوانند [ و ] بر در شهر و (آنجا) امیر منصوربن نوح کوشکی ساخت (بغایت ) نیکو چنانکه به وی مثل زدندی از نیکوئی و سال برسیصد و پنجا...
-
حجرالحلق
لغتنامه دهخدا
حجرالحلق . [ ح َ ج َ رُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) بیرونی در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر گوید: انه اصیب لبختیشوع حجر فی درج مختوم فسئل «بسیل » غلامه عنه فاجاب بانی لااخبر به حتی یضمن لی امیرالمؤمنین ان ینفذنی الی مملکة الروم فلا حاجة لی الی العراق بعد ...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ / م ِ / م َ ] (ع مص ) خداوند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خداوند چیزی شدن . (ترجمان القرآن ). ملک خود گردانیدن و فراگرفتن چیزی را به اختیار خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به قدرت و استبداددر اختیار خود گرفتن چیزی را. ...
-
اذریانوس
لغتنامه دهخدا
اذریانوس . [ اَ ] (اِخ ) (ایلیوس ). (تاریخ الحکمای قفطی ص 96، 2و 97، 13 و 126، 21 و 127، 10 و عیون الانباء ج 1 ص 84، 19). رجوع به آدرین و ادریانوس شود. || سنین اذریانوس . از عبارت ذیل چنین برمیآید که سنین آذریانوس مبداء تاریخی بوده است مانند سنین بنا...
-
قبعین
لغتنامه دهخدا
قبعین . [ ] (اِخ ) (سلیم ...) از نویسندگان عصری و دارنده ٔ مجلةالاخاء قاهره است . او راست : 1 - انجیل تولستوی و دیانته . این کتاب را از روسی به عربی برگردانده و در چاپخانه ٔ الاخویةالمصریة به سال 1904 م . در 196 صفحه به چاپ رسانده است . 2 - تاریخ الح...
-
ممالک
لغتنامه دهخدا
ممالک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مملکة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشورها : تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه ).- مسالک و ممالک ؛ راهها و کشورها. اصطلاحاً جغرافیا : هرکه کتاب مسالک و ممالک خوانده است و طو...
-
کامران
لغتنامه دهخدا
کامران . (نف مرکب ) کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است . (فرهنگ نظام ). بهره مند و کامیاب در هر عزم و آرزویی . (ناظم الاطباء). سعادتمند پیروز و موفق . (ولف ) : که من بودم اندر جهان کامران مرا بود شمشیر و گرز گران . فردوسی .بجان تو...
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است در حدود یمن . گویند خاک آن شهر طلا دارد زیرا که خاکروبه ٔ آن رامیشویند سونش طلا برمی آید. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : وز زمین یمن آنچ از شهرهای صنعاء جنوبی است ، چون ظفار و حضرموت و عدن و دنقله شهر نوبیان و غا...
-
کامگار
لغتنامه دهخدا
کامگار.(ص مرکب ) مقابل ناکام . (مجمل اللغة). آنکه همه ٔ آرزوهای خود را به انجام میرساند. سعادتمند و نیک بخت . (ناظم الاطباء). پادشاه صاحب اقبال . (برهان ). موفق . کامیاب . نایل بمقصود. کامکار. بختیار. دلشاد. دولت یار. مقبل . مسعود : یکی آرزو خواهم از...
-
زابج
لغتنامه دهخدا
زابج . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) از جزائر اقیانوس هند است . صاحب اخبار الصین و الهند آرد: سپس کشتیها به مملکة و ساحلی میرسند که بار، کلاه بار خوانده میشود. این مملکت زابج است که در طرف راست هندوستان قرار دارد. (اخبار الصین و الهند ص 8 س 16). در ضمن بیان م...
-
معرکه
لغتنامه دهخدا
معرکه . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (از ع ، اِ) جنگ گاه و جای کارزار و این صیغه ٔ اسم ظرف است از عرک که «به معنی مالیدن و گوشمال دادن و خراشیدن » است . چون دلیران در کارزار همدیگر را می مالند لهذا جنگ گاه را، «معرکه » اسم ظرف شد. (غیاث ). میدان کارزا...
-
زنگار
لغتنامه دهخدا
زنگار. [ زَ ] (اِ) مزیدعلیه زنگ ، و سبزه و سبزی از تشبیهات اوست و با لفظ ریختن و افتادن بر چیزی کنایه از پیدا شدن زنگ و با لفظ زدن و کشیدن و گرفتن و برداشتن کنایه از پیدا کردن و با لفظ رفتن و افتادن از چیزی کنایه از دور شدن وبا لفظ بردن و ربودن و شست...
-
تاجور
لغتنامه دهخدا
تاجور. [ تاج ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) این کلمه از تاج (معرب تاگ ) است با مزید مؤخر «ور». بزبان ارمنی تاگاور (تاجور). کنایه از پادشاه . (آنندراج ). شهریار. تاجدار. مَلِک . سلطان . صاحب تاج . تاج گذارده . شاه . بزرگ . معمم . مکلل . مکلله : از این دو...
-
حجةالاسلام
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ ] (اِخ ) آخوند ملامحمد پسر حسین تبریزی ممقانی . شاگرد رشید و تلمیذ بلافصل شیخ احمدبن زین الدین احسائی است . فقیه و محدث و حکیم بوده . در وعظ و خطابه ید طولی داشته . علی الظاهر او نخستین عالمی است که در تبریز در مکتب...