کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممتلی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ممتلی شدن
مترادف و متضاد
پر شدن، لبالب شدن، لبریز گشتن، آکنده شدن، مملو شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممتلی شدن
واژگان مترادف و متضاد
پر شدن، لبالب شدن، لبریز گشتن، آکنده شدن، مملو شدن
-
واژههای مشابه
-
ممتلي
دیکشنری عربی به فارسی
خپله , چاق , گوشتالو , پهن رخسار
-
ممتلی کردن
واژگان مترادف و متضاد
پر کردن، لبالب کردن، لبریز کردن، مملو کردن، آکندن
-
جستوجو در متن
-
مملو شدن
واژگان مترادف و متضاد
پرشدن، لبریز شدن، لبالب شدن، سرشار شدن، آکنده شدن، ممتلی شدن
-
خوث
لغتنامه دهخدا
خوث . [ خ َ وَ ] (ع مص ) فروهشته شدن شکم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خوث البطن . || ممتلی شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خوث فلان ؛ ای ممتلی شد فلان یعنی از طعام و شراب . ...
-
نهاء
لغتنامه دهخدا
نهاء. [ ن َه ْءْ ] (ع مص ) نیم پز گردیدن گوشت .نهائة. نهوء. نهاوة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).نهوئة. (منتهی الارب ). فهو نهی ٔ . || پر گردیدن . (منتهی الارب ). ممتلی شدن . (از اقرب الموارد) .
-
دلادل
لغتنامه دهخدا
دلادل . [ دَل ْ لا دَ ](ص مرکب ، ق مرکب ) (از: دل + الف + دل ) ( در تداول عامیانه ) پر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن . تا به لب انباشته چنانکه حوضی یا استخری از آب . مملو تا لب از آبی یا مایعی دیگر. پر چنانکه حوضی از آب یا دله ای از روغن و غیره . پر...
-
کیپ
لغتنامه دهخدا
کیپ . (ص ) در تداول عامه ، به هم پیوسته . تنگ هم . (فرهنگ فارسی معین ). سخت متصل . بی فرجه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیپ شدن در ؛ محکم پیوسته شدن دو مصراع یا محکم پیوسته شدن درِ یک مصراعی به طرفی از چارچوب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ...
-
مرتفق
لغتنامه دهخدا
مرتفق . [ م ُ ت َ ف ِ] (ع ص ) ثابت بر جای . (منتهی الارب ). ثابت دائم . (متن اللغة). || کسی که تکیه کند بر آرنج خود یا بر نازبالش . (آنندراج ) (از متن اللغة). متکی . تکیه زننده . تکیه کننده . نعت فاعلی است از ارتفاق . رجوع به ارتفاق شود. || مستعین . ...
-
منجذب
لغتنامه دهخدا
منجذب . [ م ُ ج َ ذِ ] (ع ص ) کشیده شونده . (آنندراج ). کشیده شده و جذب شونده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- منجذب گردیدن ؛ جذب شدن : اشعه ٔ انوار جمال احدیت ... منعکس شود و احداق بصیرت به مشاهده ٔ آن منجذب و ممتلی گردد. (مصباح الهدایه چ همایی...
-
اعیاء
لغتنامه دهخدا
اعیاء. [ اِ ] (ع مص ) مانده کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). مانده کردن . درمانیدن . (مجمل ). مانده کردن ازبسیار رفتن یا حرکت . (از منتخب از غیاث اللغات ). مانده گردانیدن سیر، شتر را. (منتهی الارب ). بتعب و رنج انداختن ...
-
خدوک
لغتنامه دهخدا
خدوک . [ خ ُ / خ َ ] (اِ) پراکنده و پریشان شدن طبیعت باشد از امور ناملایم . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). برهم زدگی دل که از دغدغه و دست در زیر بغل کردن کسی دیگر را یا از سخن ناملایم بهم رسد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ). || قهر و ...
-
مد
لغتنامه دهخدا
مد. [ م َدد ] (ع مص ) کشیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 78) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). طولانی کردن و کشیدن حرف را. (از اقرب الموارد).- مد صوت ؛ کشیدن آواز. (یادداشت مؤلف ). || جذب کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || گستردن و فراخ ک...