کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مماطلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مماطلة
لغتنامه دهخدا
مماطلة. [ م ُ طَ ل َ ] (ع مص ) درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (منتهی الارب ). مطال . مماطلت . تأخیر کردن در کاری یا در حق کسی . معطل کردن . در انتظار نگه داشتن . رجوع به مماطلت و مطال شود. || (اِمص ) تأخیر. درنگ .
-
واژههای مشابه
-
مماطله
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، تسویف، درنگ، تاخیر، مسامحه، مماطلت، مماشات، سهلانگاری، دفعالوقت ۲. منع کردن، جلوگیری کردن ۳. دفع الوقت کردن
-
مماطله
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ لِ یا لَ) [ ع . مماطلة ] 1 - (مص ل .) معطل کردن ، در انتظار نگه داشتن . 2 - (اِمص .) تاخیر، درنگ .
-
مماطله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مماطَلَة] [قدیمی] momātele ۱. کاری را به تٲخیر انداختن؛ امروزوفردا کردن.۲. درنگ و تٲخیر در کار.
-
مماطله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درنگ کردن، تاخیر کردن، معطل کردن، دفعالوقت کردن ۲. اهمال ورزیدن، سهلانگاری کردن، مسامحه کردن
-
مماطلة سياسية
دیکشنری عربی به فارسی
کسي که قانونگذاري مجلس را با اطاله کلا م و وسايل ديگر بتاخير مي اندازد
-
واژههای همآوا
-
مماطلت
لغتنامه دهخدا
مماطلت . [ م ُ طَ / طِ ل َ ] (از ع ،اِمص ) دفعالوقت کردن و فرصت نمودن و پس افکندن کاری .(غیاث اللغات ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (آنندراج ). امروز و فردا کردن . داردار کردن . دست به دست کردن . دورسپوزی . سپوزگاری . تعلل . تسویف . مولش ...
-
جستوجو در متن
-
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلا م و وسایل دیگر بتاخیر می اندازد
دیکشنری فارسی به عربی
مماطلة سياسية
-
سر دواندن
واژگان مترادف و متضاد
معطل کردن، مماطله کردن، امروز و فردا کردن، علاف کردن
-
مطل
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمص .) مسامحه ، مماطله .
-
دول
فرهنگ فارسی معین
(دَ وَ) (اِ.) (عا.) مماطله ، تأخیر در اجرای امری .
-
مماشات
واژگان مترادف و متضاد
اهمال، تسامح، سازگاری، سازش، مدارا، مسامحه، معاطله، مماطله، نرمی، همراهی