مماطلت . [ م ُ طَ / طِ ل َ ] (از ع ،اِمص ) دفعالوقت کردن و فرصت نمودن و پس افکندن کاری .(غیاث اللغات ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (آنندراج ). امروز و فردا کردن . داردار کردن . دست به دست کردن . دورسپوزی . سپوزگاری . تعلل . تسویف . مولش . دفع دادن . دیرداشت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : این مماطلت به اخلاق کریمان لایق نیست و با عادات بزرگان مناسبتی ندارد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 271). فرمود که روزهاست تا فرموده ایم که وجوه این مرد بی انتظار و مماطلتی نقد بدهند. (جهانگشای جوینی ).
- مماطلت دادن ؛ دفعالوقت کردن . امروز و فردا کردن : در وعده ای که بود و خدمتی که پذیرفته بود مدافعت و مماطلت می داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 28).
- مماطلت کردن ؛ دفعالوقت کردن و پس افکندن کاری . امروز و فردا کردن : رسولی از جانب سیف الدوله حمدانی به بغداد رسید و شعر صابی طلب کرد و از زبان سیف الدوله رغبتی صادق فرانمود و صابی در آن باب مماطلتی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.