کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممارست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ممارست
/momāresat/
معنی
به کاری پرداختن و همیشه به آن مشغول بودن و تمرین کردن؛ مروسیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تکرار، تمرین، ورزش، ورزیدگی
۲. تمرین کردن، ورزش کردن، ورزیدن
برابر فارسی
پشتکار
فعل
بن گذشته: ممارست کرد
بن حال: ممارست کن
دیکشنری
exercise
-
جستوجوی دقیق
-
ممارست
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکرار، تمرین، ورزش، ورزیدگی ۲. تمرین کردن، ورزش کردن، ورزیدن
-
ممارست
فرهنگ واژههای سره
پشتکار
-
ممارست
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ سَ) [ ع . ممارسة ] (مص ل .) تمرین کردن ، به کاری به طور پیوسته پرداختن .
-
ممارست
لغتنامه دهخدا
ممارست . [ م ُ رَ / رِ س َ ] (از ع ، اِمص ) ور رفتن . انگولک کردن . تیمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || درمان و علاج کردن . معالجه . || مواظبت و سعی و کوشش . تفتیش و تفحص و نگهبانی و محافظت . || ورزیدن کاری به طور دائم . تمرین کردن . (ناظم ا...
-
ممارست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ممارَسة] momāresat به کاری پرداختن و همیشه به آن مشغول بودن و تمرین کردن؛ مروسیدن.
-
ممارست
دیکشنری فارسی به عربی
استعمال , ممارسة
-
واژههای مشابه
-
ممارست کردن
واژگان مترادف و متضاد
تکرار کردن، تمرین کردن
-
ممارست کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ممارسة
-
واژههای همآوا
-
ممارسة
لغتنامه دهخدا
ممارسة. [ م ُ رَ س َ ] (ع مص ) مِراس . (منتهی الارب ). مروسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همیشگی ورزیدن . (منتهی الارب ). || کوشیدن و تفحص کردن و تجربه نمودن و در کاری رنج نمودن . (آنندراج ) (غیاث ). با کسی یا چیزی واکوشیدن . (تاج المصادر بیهقی...
-
جستوجو در متن
-
ممارسة
دیکشنری عربی به فارسی
مشق , ورزش , تمرين , تکرار , ممارست , تمرين کردن , ممارست کردن , پرداختن , برزش , برزيدن
-
چینه ورزی
واژهنامه آزاد
کوشیدن در چیدن چیزی برروی چیز دیگر و ممارست در آن
-
ممارس
لغتنامه دهخدا
ممارس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ممارست . مشغول و مواظب و متوجه و ساعی . (ناظم الاطباء). رجوع به ممارست شود.