کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملکسیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ ] (اِ) کلول باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 253). دانه ای باشد بزرگتر از ماش و آن را پزند و خورند و به عربی جلبان خوانند. (برهان ) نوعی از غله باشد بزرگتر از ماش که حیوانات را فربه کند و به گاو دهند و به عربی جلبان گویند. (انجمن آرا) (آنندر...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیبر است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم است که در بخش ترک شهرستان میانه واقع است و 477 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت و هفتمین از قرآن ، مکیه و آن سی آیت است ، پس از تحریم و پیش از قلم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ ] (ع اِ) پادشاهی . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم . (حدیث ).که را بویه ٔ وصلت ملک خیزدیکی جنبشی بایدش آسمانی . دقیقی .با قلم چونکه تیغ یار کنی درنمانی ز ملک هفت اقلیم . اب...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ / م َ / م ِ / م َ ل َ / م ُ ل ُ ] (ع اِ) ما له ملک ؛ دارای چیزی که مالک باشد نیست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ / م ِ / م َ ] (ع مص ) خداوند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). خداوند چیزی شدن . (ترجمان القرآن ). ملک خود گردانیدن و فراگرفتن چیزی را به اختیار خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به قدرت و استبداددر اختیار خود گرفتن چیزی را. ...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُ / م ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ مِلاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاک شود.
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م ُل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مالک .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مالک شود.
-
ملک
دیکشنری عربی به فارسی
پادشاه , شاه , شهريار , سلطان , ملکه , ليره زر , با اقتدار , داراي قدرت عاليه
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ملائک و ملائکة] malak فرشته.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ملوک و املاک] malek ۱. خداوند.۲. دارای قدرت و سلطه؛ پادشاه.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: املاک] melk آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد؛ زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] melk ۱. خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود.۲. ریشههای کنار ناخن.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] molk ۱. سرزمین؛ مملکت.۲. (اسم مصدر) پادشاهی.۳. شصتوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه؛ ساعة؛ منجیة؛ واقیة؛ مانعة؛ تبارک.۴. [مقابلِ ملکوت] جهان محسوسات؛ عالم شهادت.