کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملواح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملواح
/melvāh/
معنی
۱. پرندهای که صیاد پایش را ببندد تا بهوسیلۀ آن پرندۀ دیگر را صید کند.
۲. آنچه باعث انحراف دیگری شود؛ منحرفکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bait
-
جستوجوی دقیق
-
ملواح
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بلندقامت . 2 - زن لاغر و چالاک .
-
ملواح
لغتنامه دهخدا
ملواح . [ م ِل ْ ] (ع اِ) خروهه و آن مرغی بود که صیاد بر روی دام بندد تا مرغان بر او گرد آیند. (مهذب الاسماء). جغد پای بسته به دام جهت شکار باز و جز آن . (منتهی الارب ). مرغی که به دام بندند تا آن را دیده دیگر مرغان بیایند. (غیاث ) (آنندراج ). جغد پا...
-
ملواح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] melvāh ۱. پرندهای که صیاد پایش را ببندد تا بهوسیلۀ آن پرندۀ دیگر را صید کند.۲. آنچه باعث انحراف دیگری شود؛ منحرفکننده.
-
جستوجو در متن
-
ملوح
لغتنامه دهخدا
ملوح . [ م ِل ْ وَ ] (ع اِ) مخفف مِلواح : گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوی کنگ اگر خواهی که گیری ملوح از شاهین مکن . سنائی (دیوان چ مصفا ص 268).رجوع به ملواح شود.
-
خروهه
فرهنگ فارسی معین
(خُ هَ یا هِ) (اِ.) = خروسه . خروسک : جانوری است که صیادان کنار دام بندند تا جانوران دیگر فریب خورده در دام افتند؛ پایدام ، ملواح .
-
ملوح
لغتنامه دهخدا
ملوح . [ م ِل ْ وَ ] (ع ص ) سریعالعطش . مِلواح . مِلیاح . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
-
کالبوت
لغتنامه دهخدا
کالبوت . (اِ) مرغی که در دام بندند تا مرغهای دیگر فریب خورده و در دام افتند. (ناظم الاطباء). پایدام . ملواح . خروهه . و رجوع به پایدام شود. || فریب . (ناظم الاطباء).
-
ملیاح
لغتنامه دهخدا
ملیاح . [ م ِل ْ ] (ع ص ) (از « ل و ح ») ستور زود تشنه شونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریعالعطش . مِلواح . مِلْوَح . (اقرب الموارد). و رجوع به ملیاع شود.
-
خرخسه
لغتنامه دهخدا
خرخسه . [ خ َ خ َ س َ / س ِ ] (اِ) جانوری را گویند که صیادان بر کنار دام بندند تا جانوران دیگر او را دیده فریب خورند و در دام افتند و در عربی ملواح خوانند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
پادام
لغتنامه دهخدا
پادام . (اِ مرکب ) حلقه ای موئین که از موی دم اسب سازند و بر راه جانوران پرنده گذارند. دام . پایدام : دل خلایق از آنست صید آب روان که باد بر زبر آب می نهد پادام . نزاری .|| پرنده ای که نزدیک دام بندند تا پرندگان دیگر به هوای او آیند و در دام افتند. م...
-
رامق
لغتنامه دهخدا
رامق . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ، رمق . (منتهی الارب ). مرغی که صیاد می بندد تا باز را بدان شکار کندو رامج و ملواح نیز نامیده میشود و آن چنین است که بومی را می آورند و در پای آن چیزی سیاه محکم میبندندو دو چشم آن بسته میشود و دو ساق آن را بریسمان درازی مح...
-
رامج
لغتنامه دهخدا
رامج . [ م ِ ] (ع اِ) مرغی که بدام بندند تا بدان مرغان شکاری را شکار کنند. (منتهی الارب ). رامق . معرب رامگ . ملواح . (یادداشت مؤلف ). پای دام . پادام . خرخشه . خردهه . خرخسه . رجوع به پادام و پایدام در همین لغت نامه و نیز به المعرب جوالیقی ص 162 شو...
-
خروهه
لغتنامه دهخدا
خروهه . [ خ ُ هََ / هَِ ] (اِ) گوشت پاره ٔ میان فرج زنان . (ازبرهان قاطع) (از آنندراج ). تلاق . بظر. (از ناظم الاطباء). چوچوله . (یادداشت بخط مؤلف ). خروسه . خروسک . || جانوری را گویند که صیادان بر کنار دام بندند تا جانوران دیگر فریب خورده در دام اف...
-
بلندبالا
لغتنامه دهخدا
بلندبالا. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) بلند. بلندقامت . (ناظم الاطباء). دارای قامت بلند. آنکه قامتی کشیده دارد. بلنداندام . طویل القامة. بالابلند. جَبّار. طُرموح . عِبَّم . عِلطَوس . عَلهَب . عَوسَن . عَوهَق . غِدَفل . مِلواح : ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه...