کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملأک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملأک
لغتنامه دهخدا
ملأک . [ م َ ءَ] (ع اِ) پیغام و پیغام بری . ملأکة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسالت . (از اقرب الموارد). || فرشته بدان جهت که پیغام خدای تعالی بر بندگان رساند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). ج ، ملائک . مل...
-
ملأک
لغتنامه دهخدا
ملأک . [ م َ ءُ ] (ع اِ) رسالت وپیغام بری . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای مشابه
-
ملاک
واژگان مترادف و متضاد
ارباب، خان، زمیندار، فئودال، ملکدار ≠ زارع
-
ملاک
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، مایه ۲. الگو، سند، معیار، مقیاس، مناط
-
ملاک
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) اصل و مایة چیزی .
-
ملاک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لّ) [ ع . ] (ص .) کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد.
-
ملاک
لغتنامه دهخدا
ملاک . [ م َ ] (ع اِ) مخفف مَلأَک . (ازاقرب الموارد) (المنجد). مَلَک . فرشته : بود هاروت از ملاک آسمان از عتابی شد معلق همچنان . مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر5 بیت 3620).و رجوع به ملأک و ملک شود. || قدرت و توانایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا...
-
ملاک
لغتنامه دهخدا
ملاک . [ م َل ْ لا ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، خداوند ملک و صاحب ملک . (ناظم الاطباء). صاحب قریه ها و مزارع بسیار. صاحب ملک بسیار. ج ، ملاکین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به این معنی در عربی نیامده و ساختگی است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز س...
-
ملاک
لغتنامه دهخدا
ملاک . [ م ِ ](ع اِ) قوام کار. (از اقرب الموارد). اصل چیزی و آنچه چیزی به او قایم باشد. (غیاث ) : باید که فقر بر غنا اختیار کند تا مرید را اختیار فقر که ملاک تصوف و شرط سلوک است آسان بود. (مصباح الهدایة چ همائی ص 229). سالکان طریق حقیقت را در مبداء س...
-
ملاک
لغتنامه دهخدا
ملاک . [ م ِ / م َ ] (ع اِ) ملاک الامر؛ سرمایه ٔ امر که بدان قائم باشد و یقال : القلب ملاک الجسد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرمایه ٔکار که بدان قائم باشد. (ناظم الاطباء). || کتخدایی یا عقد. یقال : شهدنا ملاکه ؛ ای تزوجه و عقده . (منتهی الارب ...
-
ملاک
لغتنامه دهخدا
ملاک . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مالک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پنج قطعه زمین بسیط که در ولایت ... واقع است و از ملاک به ما منتقل شد. (مکاتبات رشیدی ص 182). چون آن بائرات معمور شود... و ارباب و ملاک را ازنو ارتفاع و استظه...
-
ملاک
دیکشنری عربی به فارسی
فرشته , مالک , کادر , مجموعه يک طبقه از صنوف اجتماعي , واحدي از قبيل قضايي واداري ونظامي وغيره , کروب (کروبيان) , فرشتگان اسماني بصورت بچه بالدار , بچه قشنگ
-
ملاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی] mallāk کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد.
-
ملاک
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: mollāk (اسم) [عربی: مُلاّک، جمعِ مالک] mallāk = مالک