کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاب
لغتنامه دهخدا
ملاب . [ م َ ] (معرب ، اِ) نوعی است از بوی خوش . (مهذب الاسماء). فارسی معرب است و آن نوعی از بوی خوش است . (المعرب جوالیقی ص 316). نوعی از بوی خوش یا آن زعفران است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عطری شبیه خَلوق یا زعفران . (از اقرب ال...
-
ملاب
لغتنامه دهخدا
ملاب . [ م ُ ] (اِ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای همآوا
-
ملعب
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) جای بازی . ج . ملاعب .
-
ملعب
فرهنگ فارسی معین
(مِ عَ) [ ع . ] (اِ.) چیزی که با آن بازی کنند، بازیچه .
-
ملعب
لغتنامه دهخدا
ملعب . [ م َ ع َ ] (ع اِ) بازیگاه . ج ، ملاعب . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). بازیگاه . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازیگاه و جای بازی . (ناظم الاطباء). || جای لهو و مجلس شادمانی : به روز آرایش مکتب شبانگه زینت ملعب ضیاء روز و شمع شب شکرلب ...
-
ملعب
لغتنامه دهخدا
ملعب . [ م َ ع َ ] (ع مص ) لَعْب . لِعْب . لَعِب . (ناظم الاطباء). رجوع به لعب شود.
-
ملعب
لغتنامه دهخدا
ملعب . [ م ُ ل َع ْ ع ِ ] (از ع ، ص ، اِ) منحوت از لعاب . کلمه ای است برساخته ٔ فارسی زبانان . داروی لعاب دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ملعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ملاعب] [قدیمی] mal'ab جای بازی.
-
جستوجو در متن
-
تلویب
لغتنامه دهخدا
تلویب . [ ت َل ْ ] (ع مص ) به ملاب آلودن چیزی را یا ملاب آمیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به ملاب که نوعی از بوی خوش و یا زعفران باشد آلودن چیزی را. با ملاب آمیختن . (ناظم الاطباء).
-
ملوب
لغتنامه دهخدا
ملوب . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) آهن پیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آهن پیچیده . ملتوی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملاب آلودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَلاب شود.
-
جساد
لغتنامه دهخدا
جساد. [ ج ِ ] (ع اِ) زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). زعفران . شَعَر. فَید. مَلاب . عَبیر. مَردَقوش . (المعرب جوالیقی از ابن الاعرابی ص 316). زعفران را گویند و...