کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقعدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقعدة
لغتنامه دهخدا
مقعدة. [ م َ ع َ دَ ] (ع اِ) سافله ٔ شخص . (از اقرب الموارد). دبر. نشیمن . نشین . سِفل . پیزی . ج ، مقاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نشستنگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکان نشستن .مَقْعَد. (از اقرب الموارد). || قدحی که در آن تغوط کنند. (...
-
مقعدة
لغتنامه دهخدا
مقعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع ص ، اِ) زنبیل از برگ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنبیل از برگ خرما بافته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چاهی که بی آب برآمده گذاشته باشند آن را. ج ، مقعدات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهی که هرچه بکنند به آب نر...
-
واژههای مشابه
-
مقعده
لغتنامه دهخدا
مقعده . [ م َ ع َ دَ ] (ع اِ) دبر و کون . (ناظم الاطباء): کسی را که مقعده بیرون آمده باشد سود دارد. (الابنیه چ دانشگاه ص 24). تراک مقعده را به هم فراز آرد. (الابنیه ایضاً، ص 32). بلیلج ... معده را قوی گرداند و رودگانی را خاصه معای مستقیم راو مقعده را...
-
واژههای همآوا
-
مقادة
لغتنامه دهخدا
مقادة. [ م َ دَ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادربیهقی ). کشیدن ستور و جز آن . خلاف سوق . چه سوق ، راندن از عقب و مقادة و قود، کشیدن از جلو را گویند. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مقادة
لغتنامه دهخدا
مقادة. [ م ُ دَ ] (ع اِ) قیاد. مهار. لگام : اعطاک مقادته ؛ یعنی مهار او را به تو داد وفرمانبر و منقاد تو شد. (ناظم الاطباء). اعطاه مقادته ؛ یعنی فرمانبر او گشت و منقاد شد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
نواسیر
لغتنامه دهخدا
نواسیر. [ ن َ ] (اِ) ریش کهنه ٔ روان که بیشتر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعده و بن دندان پیدا گردد. (ناظم الاطباء).
-
اعضاءالنفض
لغتنامه دهخدا
اعضاءالنفض . [ اَ ئُن ْن َ ] (ع اِمرکب ) آنها عبارتند از: امعاء و کلیه و مثانه و قضیب و فم الرحم و مقعدة. (از بحر الجواهر).
-
مقعدات
لغتنامه دهخدا
مقعدات . [ م ُ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مقعدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مقعدة شود. || غوکها. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چوزه ٔ مرغ سنگخوار پیش از آنکه برخیزد. (آنندراج ). بچه های مرغ سنگخوار پیش از آنکه برخ...
-
نشین
لغتنامه دهخدا
نشین . [ ن ِ ] (اِ) قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). قطب ، نقطه ٔبی حرکت زمین . (فرهنگ خطی ). قطب شمال . (ناظم الاطباء). || پوست درون مقعد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). پوست درون مقعده . (ناظم الاطبا...
-
اباغلس
لغتنامه دهخدا
اباغلس . [ اَ غ ُ ل ُ ] (اِ) درختی است شکوفه ٔ او آنچه بلون لاجوردی بیرون آید خروج مقعده را فائده دهد و آنرا بجایگاه او برد و آنچه بلون سرخ بود بیرون آمدن آنرا زیاده کند و او را باکرا نیز گویند. (مؤیدالفضلا از قنیه ).
-
جای دیگر
لغتنامه دهخدا
جای دیگر. [ ی ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخ مقعد. (بهارعجم ) (آنندراج ). مقعده . (ناظم الاطباء) : پیش همه کس سر توقع خاری آنروز که جای دیگرت میخارد.شفائی (ازبهار عجم ) (آنندراج ).
-
باد بواسیر
لغتنامه دهخدا
باد بواسیر. [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورمی عسیرالحلل با دردی چون درد قولنج که گاهی تا کمر و سراسیف کشد و نیز در گند و قضیب و قطن و پیرامون مقعده درد پیدا آرد.