مقعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع ص ، اِ) زنبیل از برگ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنبیل از برگ خرما بافته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چاهی که بی آب برآمده گذاشته باشند آن را. ج ، مقعدات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهی که هرچه بکنند به آب نرسد و آن را واگذارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مؤنث مُقعَد. (اقرب الموارد). رجوع به مقعد شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.