کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقابح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقابح
/maqābeh/
معنی
= قبح
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقابح
لغتنامه دهخدا
مقابح . [ م َ ب ِ ] (ع اِ)آنچه که در اخلاق زشت شمرده شود. خلاف محاسن . (از معجم متن اللغة). ج ِ قبح . (مهذب الاسماء). ج ِ مَقبَحة و قُبح . ضد محاسن . (ناظم الاطباء). زشتیها. قباحت ها. صفات ناپسند. واحد از لفظ خود ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ...
-
مقابح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قُبح] [قدیمی] maqābeh = قبح
-
جستوجو در متن
-
مقبحة
لغتنامه دهخدا
مقبحة. [ م َ ب َ ح َ] (ع اِ) هرچیز ناپسند. ج ، مقابح . (ناظم الاطباء).
-
ممادح
لغتنامه دهخدا
ممادح . [ م َ دِ ] (ع اِ) ضد مَقابح . (از اقرب الموارد). جمعی است بی مفرد. (المزهر سیوطی ). جمع سماعی ممدَح است و لغةً به معنی زیبائیها و ستودگیها.
-
مخازی
لغتنامه دهخدا
مخازی . [ م َ ] (ع اِ) رسوائیها و بی آبروئی ها و خواریها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) : پادشاه که از مقابح افعال کارداران و مخازی احوال ایشان رفاده ٔ تعامی بر دیده ٔ بصیرت خویش بندد... (مرزبان نامه ص 29).
-
مفاضح
لغتنامه دهخدا
مفاضح .[ م َ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ مَفضَحة. (ناظم الاطباء). بدنامیها. رسواییها. ننگها. فضیحتها. زشتیها : اگر این موش کریه منظر تباه مخبر ذمیم دخلت دمیم طلعت همه روز مقابح سیرت و مفاضح سریرت تو در پیش همسایگان حکایت می کند... (مرزبان نامه ). و رجوع به مفضح...
-
طلاق دادن
لغتنامه دهخدا
طلاق دادن . [ طَ دَ ](مص مرکب ) رها کردن زن . تسریح . (منتهی الارب ). تطلیق . (تاج المصادر). اِملاک . یقال : اُمْلِکَت امرَها (مجهولاً)؛ یعنی طلاق داده شد. (منتهی الارب ) : هرکه مراو را طلاق داد بجویدش دوست ندارد هگرز شوی حلاله . ناصرخسرو.و هرگاه که ...
-
پاکیزگی
لغتنامه دهخدا
پاکیزگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) پاکی . طهارت . طُهر. طُهرَه . نَقاوَت . نظافت . وضاءَة. (صراح ). نَقاء. صفا. (دهار) : نگاه باید کرد تا احوال ایشان [ شاهان غزنوی ] بر چه جمله رفته است و میرود درعدل و خوبی سیرت و عفت و دیانت و پاکیزگی روزگار و نرم کردن گ...
-
الفت گرفتن
لغتنامه دهخدا
الفت گرفتن . [ اُ ف َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) خوگر شدن . انس گرفتن . مونس و همدم شدن .دوستی و موافقت . الفت داشتن . سازواری . با هم آمیختن : او را پیوسته بخواندندی تا حدیث کردی و اخبار خواندی و بدان الفت گرفتندی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 106). هرآینه مق...
-
گذرنده
لغتنامه دهخدا
گذرنده . [ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] (نف ) عبورکننده . عابر: رجل و فرس صمصام ؛ مرد گذرنده در عزیمت . صَمَم ؛ صُماصِم ؛ گذرنده در عزیمت . هاجس ؛ در دل گذرنده . هالع؛ شترمرغ رمنده و گذرنده . (منتهی الارب ) : ای با عدوی ما گذرنده به کوی ماای ماه روی ، شرم ندا...
-
متقی
لغتنامه دهخدا
متقی . [م ُت ْ ت َ ] (ع ص ) (از «وق ی ») پرهیزگار. (منتهی الارب )(دهار) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مؤمن و نمازگزار و زکوة دهنده و کسی که همه ٔ واجبات رابجای آورد و مراد از واجبات اعم از آنهائی است که به دلیل قطعی ثابت شده است مانند فر...
-
آخرت
لغتنامه دهخدا
آخرت . [ خ ِ رَ ] (ع اِ) آخِره . آن جهان . آن سرای . عقبی ̍. معاد. دارالخلد. عجوز. آجل . آجله . اخری ̍. مقابل اولی ̍ و دنیا : و هر گاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند... و با یاد آخرت الفت گیرد. (کلیله و د...
-
قانع
لغتنامه دهخدا
قانع. [ ن ِ ] (ع ص ) خواهنده و خرسند.(مهذب الاسماء). خرسند به بهره ٔ خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). راضی به قسمت . بسندکار : و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند.... و با یاد آخرت الفت گیرد تا قانع...
-
محاسن
لغتنامه دهخدا
محاسن . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ حسن برخلاف قیاس ، نیکوئیها و خوبیها. کردارهای نیکو و احسانها. خیرات و زیبائیها. (ناظم الاطباء). مقابل مَساوی : نیکوئیها و معایب و مثالب و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی ص 96 چ ادیب ). محاسن و مقابح ویرا باز نمود...