کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفحم
/mofham/
معنی
فرومانده از سخن گفتن و حجّت آوردن؛ درمانده در سخن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفحم
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ) [ ع . ] (اِمف .) درمانده در سخن ، کسی که از سخن گفتن عاجز باشد.
-
مفحم
لغتنامه دهخدا
مفحم . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) درمانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرومانده در سخن . (از اقرب الموارد). فرومانده از قوت حجت خصم . وامانده در حجت . درمانده شده در سخن . خاموش گردانیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگر زبان آوری و فصاحت ...
-
مفحم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofham فرومانده از سخن گفتن و حجّت آوردن؛ درمانده در سخن.
-
واژههای همآوا
-
مفهم
لغتنامه دهخدا
مفهم . [ م ُ هََ / م ُ ف َهَْ هََ ] (ع ص ) فهم کرده شده . دریافت شده . (از ناظم الاطباء). فهمانیده شده . و رجوع به افهام و تفهیم شود.
-
مفهم
لغتنامه دهخدا
مفهم . [ م ُ هَِ / م ُ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) آنکه فهم می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). آنکه می فهماند. و رجوع به افهام و تفهیم و مدخل قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
مجاب کردن
لغتنامه دهخدا
مجاب کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفحم کردن . در جدالی لفظی مخاطب را از دادن جواب عاجز ساختن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مناظره کسی را مغلوب کردن .
-
لکنة
لغتنامه دهخدا
لکنة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِمص ) لکنه . لکنت . و رجوع به لکنت شود : مگرلکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مُفحَم نکردی بیان .(بوستان ).
-
جا رفتن
لغتنامه دهخدا
جا رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، منفعل شدن از کرده یا گفته ٔ خود پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آورد. مجاب شدن . با سکوت اذعان به مغلوبیت خود کردن . مفحم شدن . مغلوب شدن . || در اصطلاح قمار با ورق ، ورق خود را بعلامت عدم اشتراک در این دست...
-
خیت و پیت
لغتنامه دهخدا
خیت و پیت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) شرمنده و بور و مغلوب . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده شود.- خیت و پیت شدن ؛ خیت شدن . مغلوب و شرمنده و بور شدن .- خیت و پیت کردن ؛ در مسابقه و مباحثه و محاوره و امثال آن کسی را مغلوب کردن . مفحم کردن ...
-
حفص فرد
لغتنامه دهخدا
حفص فرد. [ ح َ ص ِ ف َ ] (اِخ ) مکنی به ابی عمرو. یکی از اکابر مجبرة باشد مانند نجار و از مردم مصر است . وی به بصره شد و ابوالهذیل علاف را بدید و با او مناظره کرد و ابوالهذیل او را مفحم و مجاب کرد. حفص در اول معتزلی و قائل بخلق افعال بود سپس بمذهب مج...
-
دندان شکن
لغتنامه دهخدا
دندان شکن . [ دَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ دندان . که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف ) : وگر کم همه خرد کردی دهن به سیصدمنی مشت دندان شکن . اسدی . || قاطع. بی تردید و تزلزل . بدون باری به هر جهت و لیت و لعل : گر نگردد طعنه ٔ سنگین دلی د...
-
مالاندن
لغتنامه دهخدا
مالاندن . [ دَ ] (مص ) در تداول عامه ، در جدل و بحث مغلوب کردن . به کلام یا به زور کسی را مغلوب ساختن . چیره شده بر کسی در کشتی ، در سخن ، در هنر و غیره . مفحم و مجاب کردن کسی را در سخن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به سهولت از عهده کسی برآمدن و در ...
-
مجاب
لغتنامه دهخدا
مجاب . [ م ُ ] (ع ص ) جواب داده شده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). جواب داده و پاسخ داده . (ناظم الاطباء). پاسخ کرده . پاسخ شنیده . که وی را پاسخ داده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مجاب الدعوة ؛ کسی که دعای وی پذیرفته و قبول گردد. (از...