کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتتح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفتتح
/moftatah/
معنی
۱. گشودهشده؛ بازشده؛ گشوده.
۲. آغازشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفتتح
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ تَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) باز کرده شده ، گشوده . 2 - (اِ.) آغاز (کتاب ، رساله )، مدخل .
-
مفتتح
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ تِ) [ ع . ] (اِفا.) باز کننده ، گشاینده .
-
مفتتح
لغتنامه دهخدا
مفتتح . [ م ُ ت َ ت َ ] (ع ص ) گشاده شده و آغازشده و شروع شده . || شهر فتح شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) آغاز. ابتدا. درآمد. مدخل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 28). و خوانده ...
-
مفتتح
لغتنامه دهخدا
مفتتح . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . افتتاح کننده . و رجوع به افتتاح شود. || فتح کننده و گیرنده ٔ شهر. (ناظم الاطباء).
-
مفتتح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moftatah ۱. گشودهشده؛ بازشده؛ گشوده.۲. آغازشده.
-
جستوجو در متن
-
مختتم
لغتنامه دهخدا
مختتم . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) به پایان برنده . نقیض مفتتح . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پایان برنده و به انجام رساننده . (ناظم الاطباء).
-
طسم
لغتنامه دهخدا
طسم . [ طا سین ْ میم ْ ](اِخ ) در مفتتح سوره های الشعراء و القصص از حروف مقطعه ٔ اوایل پاره ای از سوره های قرآن است ، و مفسران رادر معنی آن اختلافات بسیار است . ابوالفتوح رازی در تفسیر خویش آورده که والبی گوید: نامی است از نامهای خدا. عکرمه گفته که ع...
-
آغاز
لغتنامه دهخدا
آغاز. (اِ) بدائت (بدایت ).بدء (بدو). ابتدا. ابتداء. فاتحه . مفتتح . شروع . سر.دخش . درآمد. صدر. مبداء. اوّل . نخست . ازل . اصل . مقابل فرجام و انتها و انجام و بن و اَبَد : چون فراز آمد بدو آغاز مرگ دیدنش بیگار گرداند و مجرگ . رودکی .بر اندازه بر هر ک...
-
درآمد
لغتنامه دهخدا
درآمد. [ دَ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درآمدن . داخل شدن . دخول : آنکه گردانیده است هر مدتی را نوشته ای و هر کاری را دری و هر درآمدی را سبب درآمدی و هر زنده ای را زمانی تقدیر کرده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). یعنی تو کیستی و کی اجازت داد ...
-
صدر
لغتنامه دهخدا
صدر. [ص َ ] (ع اِ) بالای مجلس . طرف بالا : مرا با خویشتن در صدر بنشاند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142).سخن چون منش پیش خواندم بفخربصدر اندر آمد ز صف النعال . ناصرخسرو.خورشیدوار نور دهد بر همه جهان جمشیدوار چون بنشیند بصدر بار. سوزنی .از لا رسی بصدر شهادت...
-
طاش کبری زاده
لغتنامه دهخدا
طاش کبری زاده . [ ک ُ را دَ / دِ ] (اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته .وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه ٔ احوالی ازخود نوشته که ترجمه ٔ آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور ن...