کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفاعیلن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفاعیلن
لغتنامه دهخدا
مفاعیلن . [ م َ ل ُ ] (ع اِ) یکی از افاعیل عروضی است و از تکرار آن باب (بحر) هزج حادث شود. و رجوع به المعجم چ دانشگاه ص 102 شود.
-
جستوجو در متن
-
هزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hazaj ۱. (ادبی) در عروض، بحری از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن».۲. [قدیمی] آواز طربآور؛ سرود طربانگیز.
-
قریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَقرِباء] qarib ۱. [مقابلِ بعید] نزدیک.۲. (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن».۳. [قدیمی] خویش؛ خویشاوند.
-
مشاکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mošākel ۱. (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن.۲. (صفت) [قدیمی] مانند؛ مشابه؛ همشکل.
-
مضارع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) mozāre' ۱. در دستور زبان، فعلی که به زمان حال یا آینده دلالت کند.۲. در عروض، بحری بر وزن مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.
-
عریض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ariz ۱. [مقابلِ طویل] پهناور؛ پهن.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، بخری بر وزن مفاعیلن فعولن مفاعیلن فعولن.
-
طویل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] tavil ۱. دراز.۲. (ادبی) در عروض، بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن.
-
ذوبحرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذوالبحرَین] ‹ذوالبحرین› (ادبی) zubahreyn در بدیع، شعری که در دو بحر از بحور عروضی خوانده شود، مانند این شعر: بیاض عارض تو در سواد طرۀ پرخم / بهسان غرۀ روز است طالع از شب پرچم. که هم در بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم به بحر مفا...
-
اخرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) 'axrab در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولُ تغییر یافته است.
-
مفعولاتن
لغتنامه دهخدا
مفعولاتن . [ م َ ت ُ ] (ع اِ) یکی از زحافات عروضی : و گاه گاه فاع لاتن را حرفی در می افزایند تا فاعی لاتن می شود و مفعولاتن به جای آن می نهند و بر مفعولاتن مفاعیلن فعولن فهلوی می گویند و آن را بر مفاعیلن مفاعیلن مفعولن می آمیزند و مستحسن می دارند. (ا...
-
مخنق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) moxannaq در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یابد، به شرطی که در ابتدای بیت نباشد.
-
مسبغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) mosabbaq در عروض، ویژگی پایهای که در آن مفاعیلن به مفاعیلان یا فاعلاتن به فاعلاتان تغییر مییابد.
-
ذوالبحرین
لغتنامه دهخدا
ذوالبحرین . [ ذُل ْ ب َ رَ] (ع ص مرکب ) شعر که آن را در دو بحر توان خواند:بیاض عارض تو در سواد طره ٔ پرخم بسان غره ٔ روز است طالع از شب پرچم .که آن را هم به بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم به بحر:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن توان خواندن . و ا...
-
افاعیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَفعال، جمعالجمعِ فِعل] 'afā'il ۱. (ادبی) در عروض، ارکان و اجزای اوزان شعر (فعولن، مفاعیلن، مستفعلن، و فاعلاتن) که بقیۀ اجزا از اینها گرفته میشود.۲. [قدیمی] = فعل