کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفارقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفارقت
/mofāreqat/
معنی
۱. جدا شدن از هم.
۲. جدایی و دوری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انفصال، جدایی، دوری، هجر، فراق، فرقت، مهجوری، هجران، هجرت ≠ وصال
فعل
بن گذشته: مفارقت کرد
بن حال: مفارقت کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفارقت
واژگان مترادف و متضاد
انفصال، جدایی، دوری، هجر، فراق، فرقت، مهجوری، هجران، هجرت ≠ وصال
-
مفارقت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ قَ) [ ع . مفارقة ] (مص ل .) جدایی ، جدا شدن .
-
مفارقت
لغتنامه دهخدا
مفارقت . [ م ُ رَ / رِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) از یکدیگر جدا شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفارقة. و رجوع به مفارقة شود. || (اِمص ) مأخوذ از تازی ، جدایی . مهجوری . دوری . (از ناظم الاطباء) : چه هرکه همت او از دنیا قاصر باشد حسرت او به وقت مفارقت ...
-
مفارقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مفارَقة] mofāreqat ۱. جدا شدن از هم.۲. جدایی و دوری.
-
مفارقت
دیکشنری فارسی به عربی
خليج
-
واژههای مشابه
-
مفارقت کردن
واژگان مترادف و متضاد
جدا شدن، از هم دور شدن، دوری گزیدن
-
مفارقت کردن
لغتنامه دهخدا
مفارقت کردن . [ م ُ رَ / رِ ق َک َ دَ ] (مص مرکب ) دور شدن . جدایی اختیار کردن : و چون از دنیا مفارقت کرد به موافقت او از شروان بیرون آمدم . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 102).کسی که قیمت ایام وصل نشناسدببایدش دو سه روزی مفارقت کردن . سعدی .و رجوع به م...
-
مفارقت یافتن
لغتنامه دهخدا
مفارقت یافتن . [ م ُ رَ / رِ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) دور شدن .جدا شدن . دور افتادن : بنده باری تا از خدمت رکاب اعلای جهانداری مفارقت یافته است ... قیامتی آشکارا در دیده و دوزخی پنهان در دل دیده است . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 325). و رجوع به مفارقت شو...
-
واژههای همآوا
-
مفارقة
لغتنامه دهخدا
مفارقة. [ م ُ رَ ق َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). جدایی کردن و از هم جدا شدن . فِراق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جدایی کردن و از هم دور شدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفا...
-
جستوجو در متن
-
اختلاف و جدائی
فرهنگ گنجواژه
مفارقت.
-
بینونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَینونة] [قدیمی] beynunat ۱. جدا شدن از کسی.۲. جدایی؛ مفارقت.
-
فراق
واژگان مترادف و متضاد
جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ≠ وصال