کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
rhombencephalon, hindbrain, hindbrain vesicle
پسمغز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخشی از مغز که از بخش پسین سه حفرۀ اولیۀ لوله عصبی رویانی تکوین یافته است
-
جوشیده مغز
فرهنگ فارسی معین
(دِ. مَ) (ص مر.) 1 - خشمناک . 2 - هوشیار.
-
خشک مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) 1 - تندخو. 2 - احمق ، خل .
-
سبک مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) (ص مر.) سبکسر، سفیه ، سبک عقل ، کم خرد.
-
آشفته مغز
لغتنامه دهخدا
آشفته مغز. [ ش ُ ت َ / ت ِ م َ ] (ص مرکب ) آشفته دماغ .
-
گران مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) (ص مر.) نک گران سر.
-
مغز بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) (مص ل .) با پُرحرفی اسباب دردسر کسی را فراهم کردن .
-
جوشیده مغز
لغتنامه دهخدا
جوشیده مغز. [ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم خشمناک و غضب آلود. (برهان ) : جهاندار دارای جوشیده مغزنشد نرم دل زآن سخنهای نغز. نظامی .|| مردم هشیار. (برهان ) (آنندراج ). تندذهن .
-
تبه مغز
لغتنامه دهخدا
تبه مغز. [ ت َ ب َه ْ م َ ] (ص مرکب ) تباه مغز. سبک مغز. مخبول . دیوانه . بی خرد. سست عقل . رجوع به تباه خرد و تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهی مغز
لغتنامه دهخدا
تهی مغز. [ ت َ / ت ِ / ت ُ م َ ] (ص مرکب ) کم خرد. بی خرد. نادان . احمق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی مغز و نادان و بی هوش . (ناظم الاطباء). کنایه از احمق و بی خرد. (آنندراج ) : بدو گفت موبد کانوشه بدی تهی مغز را فر و توشه بدی . فردوسی .تاجم سر پرم...
-
تاریک مغز
لغتنامه دهخدا
تاریک مغز. [ م َ ] (ص مرکب ) کم اندیشه . کم خرد : از آن به که در گوش تاریک مغزگشادن در داستانهای نغز.نظامی .
-
حرام مغز
لغتنامه دهخدا
حرام مغز. [ ح َ م َ ] (اِ مرکب ) مغز درون استخوان پشت . مغز ستون فقرات . نخاع . مغز حرام . پشت مغز. حرامغز. مهره ٔ گردن . خیطالرقبة.
-
سیه مغز
لغتنامه دهخدا
سیه مغز. [ ی َه ْ م َ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که سودا بر مزاجش غلبه کند و خلل دماغ داشته باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).
-
مغز پرده
لغتنامه دهخدا
مغز پرده . [ م َ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پرده ای از دماغ که ام الرقیق نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
مغز تخمها
لغتنامه دهخدا
مغز تخمها. [ م َ زِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم فارسی لبوب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).