کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلوم گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
معلوم الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'lumolhāl کسی که احوال و اعمالش شناخته شده است. Δ بیشتر دربارۀ کسی که به بدی شهرت یافته میگویند.
-
معلوم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اکشف , تحققه , حدد , قائمة الشحن , لف
-
غیر معلوم
دیکشنری فارسی به عربی
مبهم
-
معلوم شدن
لهجه و گویش تهرانی
آشکار شدن
-
معلوم الحال
واژهنامه آزاد
در لغت به معنی کسی که احوال و اعمالش شناخته شده است. کنایه از آدم ناسالمی که برای اثبات نادرستی او نیازی به دلیل و مدرک نیست.
-
known related key attack
حملۀ کلیدمرتبط معلوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] حملۀ کلیدمرتبطی که بر پایۀ آگاهی مهاجم از ارتباط بین کلیدها استوار است
-
قیمت خریدرا معلوم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عرض
-
known-plaintext attack
حمله با متن اصلی معلوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] حملهای رمزتحلیلی (cryptanalytic) که با استفاده از شماری متن اصلی معلوم و متنهای رمزیشدۀ متناظر انجام میشود
-
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشهد
-
جای امانت مردگانی که هویت انها معلوم نیست
دیکشنری فارسی به عربی
مشرحة
-
جستوجو در متن
-
مقرر گشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مقرر گردیدن، مقرر شدن، مقرر گردانیدن ۲. قرار گذاشتن، قرار گذاشته شدن ۳. آشکار شدن، معلوم شدن
-
رستگاری داشتن
لغتنامه دهخدا
رستگاری داشتن . [ رَ ت َ / رَ ت َ ] (مص مرکب ) رستگار گردیدن . رهایی یافتن . نجات یافتن . خلاص یافتن . رها شدن . آزادی یافتن . آزاد گردیدن : به مردن هم ندارد رستگاری عاشق مسکین دلا این نکته ات معلوم از مجنون شود روزی .فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
الخاص
لغتنامه دهخدا
الخاص . [ اِ ] (ع مص ) شکافته شدن پلک چشم شتر تا معلوم شود پیه دارد یا نه . این فعل بصورت مجهول استعمال میشود. اُلخِص َ البعیر (مجهولا)، فعل به اللخص فظهر نِقیُه ُ. (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن پیه چشم شتر بنگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تنییب
لغتنامه دهخدا
تنییب . [ ت َن ْ ] (ع مص ) بدندان گزیدن تیر را تا سختگی چوب آن معلوم گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدندان گزیدن . (از اقرب الموارد). || بدندان نشان کردن در تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدندان ن...
-
نکه
لغتنامه دهخدا
نکه . [ ن َک ْه ْ ] (ع مص ) دم برزدن بر بینی . هه کردن بر بینی دیگری تا بوی دهان معلوم کند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شمیدن بوی دهان را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بوییدن بوی دهان کسی را. (از اقرب الموارد) (...