کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرکه بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
معرکه گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
شلوغ کردن
-
معرکه،()کردن
لهجه و گویش تهرانی
خیلی عالی ،()بودن
-
معرکه راه انداختن
واژگان مترادف و متضاد
ازدحام کردن، جاروجنجال راه انداختن
-
آتش بیار (معرکه)
لهجه و گویش تهرانی
کسی که به ماجرایی دامن میزند
-
وسط دعوا/معرکه
لهجه و گویش تهرانی
حین درگیری
-
جستوجو در متن
-
گلبام
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند. 2 - لحنی است از موسیقی قدیم .
-
طرف برداشتن
لغتنامه دهخدا
طرف برداشتن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی طرف بستن : با اهل سخن نشین و طرفی برداراز کیسه ٔ عمر نقد صرفی برداردر معرکه ٔ هنر به نیروی سخن با تیغزبانی سر حرفی بردار.محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
گلبام
لغتنامه دهخدا
گلبام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان ) (جهانگیری ) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرندگوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان ...
-
بام
لغتنامه دهخدا
بام . (اِ) بم . تار بم را گویند و آن تار گنده باشد که در سازها بندند. (برهان قاطع). سیم تار بم را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). سیم طنبور که صدای غیر زیر دارد و آن را بم گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 177). رودستبر که بتازیش بم ّ گویند. (شرفنامه ٔ منیری )....
-
برکار
لغتنامه دهخدا
برکار.[ ب َ ] (ص مرکب ) آگاه بکار. مسلط بکار : چو مرد باشد برکار و بخت باشد یارز خاک تیره نماید بچشم زر عیار. بوحنیفه ٔ اسکافی .ای مفتی شهر از تو برکارتریم با اینهمه مستی از تو هشیارتریم . خیام .- امثال : هرکه پرکارتر برکارتر .- بر کار سوار بودن ؛ ...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...
-
دست گشادن
لغتنامه دهخدا
دست گشادن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بازکردن دست . دراز کردن دست . مقابل دست بستن . دست واکردن . بلند کردن دست . دست برداشتن . دست گشودن : مرا نیز ار بود دستی نمایم وگرنه در دعا دستی گشایم . نظامی .گشا ای مسلمان بشکرانه دست که زنار مغ بر میانت نبست ....
-
نادم لاهیجی
لغتنامه دهخدا
نادم لاهیجی . [ دِ م ِ ] (اِخ ) ملا نادم لاهیجی گیلانی . از شاعران عصر صفویه است . نامش شهسوار بیگ است و در سیداشرف لاهیجان متولد شده است . مؤلف مآثر رحیمی آرد: «در آغاز صدقی تخلص میکرد و الحال که 1024 بوده باشد نادم تخلص ایشان است » . در اوان جوانی...
-
جرگه
لغتنامه دهخدا
جرگه . [ ج َ گ َ / گ ِ ] (اِ) حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر. (برهان ). صف کشیدن انبوه مردم . (غیاث اللغات ). مطلق صف و حلقه است خواه مردمان باشد،خواه سایر حیوان از چرنده و پرنده . (از آنندراج ) (بهارعجم ). حلقه . حوزه . جرغه . پره . مجمع. ج...
-
تفنگ
لغتنامه دهخدا
تفنگ . [ ت ُ ف َ ] (اِ) بمعنی بندوق . در کلام متأخرین است و در کلام متقدمین تفک واقع است . (فرهنگ رشیدی ). بندوق و مرکب است از تُف مبدل تپ به بای فارسی که مخفف توپ است ... و تفق معرب آنست و به لفظ انداختن و افکندن و سر دادن و خوردن مستعمل است نه بلف...