کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاف شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ریویدن
لغتنامه دهخدا
ریویدن . [ ری دَ ] (مص ) آزاد شدن . خلاص شدن . مرخص شدن . معاف شدن . (ناظم الاطباء). || معزول گشتن . (ناظم الاطباء).
-
dispensing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توزیع، باطل کردن، بخشیدن، باطل شدن، توزیع کردن، معاف کردن
-
dispense
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توزیع، باطل کردن، بخشیدن، باطل شدن، توزیع کردن، معاف کردن
-
remits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجاز است، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
-
remitted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجاز است، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
-
remit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسئولیت پذیری، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
-
remitting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرستادن، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
-
وزع
دیکشنری عربی به فارسی
سهم دادن , بخشنامه کردن , بدورمحور گشتن , منتشر شدن , توزيع کردن , معاف کردن , بخشيدن , باطل کردن , پخش کردن , تقسيم کردن , تعميم دادن
-
مفکوک
لغتنامه دهخدا
مفکوک . [ م َ ] (ع ص ) رهاشده . آزادشده . || باز شده . گشادشده . || بسته نشده از تشدید. || معاف شده . (ناظم الاطباء). || جداکرده . جداشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مفکوک شدن ؛ جدا شدن . منشعب شدن : آن جماعت چون دیده اند که مزاحفات بحور از سوال...
-
رهایی یافتن
لغتنامه دهخدا
رهایی یافتن . [ رَ ت َ] (مص مرکب ) خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن . (ناظم الاطباء). تخلص . (منتهی الارب ). تملس . جَستَن . خلاص شدن . مستخلص شدن . رستن . (یادداشت مؤلف ) : بجویید تا قارن رزم زن رهایی نیابد از این انجمن . فردوسی .بدامم نیاید بسان ت...
-
متکفل
لغتنامه دهخدا
متکفل . [ م ُ ت َ ک َف ْ ف ِ ] (ع ص ) ضامن ومتعهد. (غیاث ). ضامن و متعهد و پذیرفتار کسی گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضامن و متعهد و کفیل و آن که پذیرفتاری از کسی میکند. پرستار و پذیرفتار و عهده دار. (ناظم الاطباء) : و استا...
-
متقاعد
لغتنامه دهخدا
متقاعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) فرهنگستان ایران «بازنشسته » را بجای این کلمه پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران و بازنشسته و بازنشستگی شود.- متقاعد شدن ؛ بازنشسته شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن که پذیرفت گفته ای را که از پیش ...
-
بدار
لغتنامه دهخدا
بدار. [ ب ِ ] (ع مص ) پیشی گرفتن و شتافتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). تبادر. مبادرت . پیشدستی کردن . (یادداشت مؤلف ): و لاتأکلوها اسرافاً و بِداراً ان یکبروا. (قرآن 6/4)؛ و آنرامخورید بگزاف شتافتن و پیشی کردن بر بلوغ و بر بزرگ شدن ایشان . (کشف الاسر...
-
مسلم
لغتنامه دهخدا
مسلم . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) سپرده شده . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از دهار). || راضی شده به حکم قضا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تمام کرده . (دهار). || حواله شده . || امانت داده شده . (ناظم الاطباء). || درست کرده . (یادداشت مرح...
-
بحل
لغتنامه دهخدا
بحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشیدن جرم . عفو کردن گناه . (آنندراج ). معاف . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: چون ...