کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاث
لغتنامه دهخدا
معاث . [م َ ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مذهب . (محیطالمحیط). || مسلک و مذهب و طریقه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مسلک . (محیطالمحیط). || رسم و قانون . (ناظم الاطباء). || جای فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیط المحیط). جای ...
-
واژههای همآوا
-
مائس
لغتنامه دهخدا
مائس . [ ءِ ] (ع ص ) مایس . رجوع به مایس شود.
-
معاس
لغتنامه دهخدا
معاس . [ م َع ْ عا ] (ع ص ) رجل معاس ؛ مرد پیش آینده در حرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دلیر و پیش آینده در جنگ . (ناظم الاطباء). مرد پیش آینده و حمله کننده و نیزه زننده در جنگ . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بطماج
لغتنامه دهخدا
بطماج . [ ب ِ ] (ع اِ) میوه ٔ معاث . (ناظم الاطباء).
-
مغاث
لغتنامه دهخدا
مغاث . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است دو قیراط از بیخ و ریشه ٔ آن مسهل و قی آورنده است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درختی است که به صورت ریشه های ستبر در زمین است و دارای پوستی است که به سیاهی و سرخی مایل است و برگهایی پهن مانند برگهای ترب ، و گلی سفید...
-
گذرگاه
لغتنامه دهخدا
گذرگاه .[ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) ممر. (دهار). معبر. جای گذر. جای عبور. راه و جای گذر و عبور از دریا. (آنندراج ). مسیر. منفذ. مجری . خِیاط. (منتهی الارب ) : جایی که گذرگاه دل مجنون است آنجا دوهزار نیزه بالا خون است . (منسوب به رودکی ).گذرگاه این آب دریا ...
-
جا
لغتنامه دهخدا
جا. (اِ) معروف است که مکان و مقام باشد. (برهان ). محل . مَعان . مستقر. موضع: عَثار؛ جای هلاک و بدی . خُنُس ؛ جای آهوان . وَأطَه ؛ جای ژرف از آب و جای بلند و مرتفع. نَجد؛ جای بلند. مندح ، معاث ؛ جای فراخ . اَذین ؛ جائی که بانگ نماز از هر جهت در آنجا ...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...