کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مطوی
/matvi[y]/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به مفتعلن تبدیل شود.
۲. [قدیمی] پیچیدهشده؛ درهمپیچیده؛ پیچدرپیچ؛ پیچدار؛ درنوردیده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطوی
فرهنگ فارسی معین
(مَ یّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) در هم پیچیده ، درنوردیده . 2 - پوشیده . 3 - (اِ.) پیچیدگی ، حلقه .
-
مطوی
لغتنامه دهخدا
مطوی . [ م َ وی ی ] (ع ص ) درهم پیچیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). درهم پیچیده شده . پیچدار. پیچ در پیچ و درهم . و پیچیده شده و نوردیده شده و درنوشته شده . (ناظم الاطباء). در نوشته . در نوردیده . در پیچیده . لوله کرده . برهم نهاده . پیچیده . (یادداشت ب...
-
مطوی
لغتنامه دهخدا
مطوی . [ م َطْ وا ] (ع اِ) واحد مطاوی . (منتهی الارب ). نورد. ج ، مطاوی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نورد و چین و تا و پیچ و شکن . ج ، مطاوی . (ناظم الاطباء). شکن . نورد. چین . طی . تالا. ج ، مطاوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مطاوی شود....
-
مطوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مطویّ] matvi[y] ۱. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به مفتعلن تبدیل شود.۲. [قدیمی] پیچیدهشده؛ درهمپیچیده؛ پیچدرپیچ؛ پیچدار؛ درنوردیده.
-
واژههای همآوا
-
متوی
لغتنامه دهخدا
متوی . [ م ُت ْ ] (ع ص ) پراکنده کننده و برباددهنده و تلف کننده ٔ زر. (ناظم الاطباء). هلاک کننده . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مطاوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَطویٰ] [قدیمی] matāvi = مطوی
-
مدمم
لغتنامه دهخدا
مدمم . [ م ُ دَم ْم َ ] (ع ص ) چاه خُرد سربرآورده . (منتهی الارب ). بئر مطوی . (از اقرب الموارد).
-
مطاوی
لغتنامه دهخدا
مطاوی . [ م َ ] (ع اِ) نوردهای مار، و چنین است مطاوی امعاء و شحم و بطن و جامه ، مطوی واحد آن است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پیچیدگیهاو شکنها و نوردها. ج ِ مطوی . (غیاث ) (آنندراج ): «ما بقیت فی مطاوی امعائها ثمیلة و فی مطاوی درعه اسد»؛ ای...
-
پیچیده
واژگان مترادف و متضاد
۱. بغرنج، درهم، سخت، غامض، مبهم، مشکل، معضل، معقد، مغلق ۲. انبوه، تابدار، شکنبرشکن، مجعد ۳. مطوی، ملفوف ≠ آسان، سهل
-
درنوردیده
لغتنامه دهخدا
درنوردیده . [ دَ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهم پیچیده . مطوی . مطویة.(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درنوردیدن شود.
-
مطویة
لغتنامه دهخدا
مطویة. [ م َ وی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مطوی . ج ،مطویات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). بئر مطویة؛ چاه بناشده و نوردیده شده از سنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به طویت و دو ماده ٔ قبل شود.
-
اعداد مشترک
لغتنامه دهخدا
اعداد مشترک . [ اَ دِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای مشترک . عددهایی است که بدون کسر بر عددی تقسیم شوند. بیرونی آرد: مشترک آن باشد که عددی ایشان را بشمرد چون 15، 25، 30 که پنج ایشان را بشمرد. پس همبازی ایشان بدان جزو است که همنام پنج است...
-
منسرح
لغتنامه دهخدا
منسرح . [ م ُ س َرِ ] (ع ص ) مرد با هم پاگشاده ٔ ستان خفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ستان خفته پاها را از هم گشاده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برهنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عریان و گویند: فلان منسرح من اثواب الکرم . (از اقرب...